روستای بکاول

خوش آمدید

مراسم عید نوروز در بکاول

با گذشت چندین سال از آن دوران هنوز نیز خاطرات شیرین و فراموش نشدنی از شنیدن قصه های مادر بزرگ در شب یلدا ، پریدن از روی آتش در چهارشنبه سوری و چیدن سفره ی هفت سین و شروع دید و بازدید ها در عید باستانی نوروز را درذهن خویش داریم .

هنوز هم اینگونه مناسبت ها برایمان جذاب هستند ولی هر سالی که از عمرمان سپری می شود به علت ماشینی شدن زندگی و مهمتر از همه جایگزین شدن بعضی فرهنگ ها و آداب و رسوم غیر خودی و تقلیدی از بیگانگان مشکلات عدیده ی زندگیها  ، کم شدن محبتها  از شدت آن حال وهوا و شور و شوق وصف ناپذیر دوران کودکی و نوجوانی در این مناسبت ها هم کاسته می شود.

از سویی معصومیت کودکانه به عنوان مهمترین عامل در ایجاد شور و شوق به مناسبت فرا رسیدن اینگونه مناسبت ها در میان کودکان و نوجوانان است چرا که کودکان در دنیای ساده و به دور از هرگونه دو رنگی و ریا روزگار سپری می کنند و به این مراسم ها و مناسبت ها فقط از جنبه ی عاطفی آن می نگرند.

این مراسم ها به مرور به عنوان قسمت جدانشدنی از زندگی اجتماعی بشر در آمده اند و برای او از ارزش معنوی بسیار زیادی برخوردار هستند.

 در تقویم سرزمین باستانی ایران به لحاظ پیشینه ی غنی مذهبی و تاریخی آن از قرن ها قبل آداب و رسوم ، آیین ها و مراسم هایی گنجانده شده اند که همه ساله به شکل با شکوه توسط ساکنان این دیار با برپایی مراسم ها و مجالس گوناگون برگزار می شوند

چنین مراسم هایی به عنوان یکی از روزهای ماندگار در زندگی مردم کارکردهای گوناگونی دارند و همواره به شکل خاطرات شیرین در دفتر زندگی مردم این سرزمین ثبت می شوند.

آیین ها و سنن ویژه ی عید نوروز که تا سال های نه چندان دور صفا بخش زندگی و تقویت کننده ی عواطف انسانی مردم دیار کهن و افسانه ای روستای بکاول در همهمه ی ماشینی و پیچیده شدن زندگی سال به سال کم رنگ تر می شوند.

مردمان خونگرم روستای بکاول از دیرباز با برگزاری آیین های ویژه ای که ریشه در افکار پسندیده آنان دارد ، عید باستانی نوروز را گرامی می دارند.

هنوز یادم نمی رود که پس از گردش سال نو اولین کسی بودم که به خانه ی عمو محمد و دایی کربلایی ایوبم می رفتم و آنها با دادن چند عدد گردو و تخم مرغ به عنوان عیدی سال نو را به من تبریک می گفتند

چقدر لذت بخش بود  ادامه دارد






۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

خواندنی ها و دیدنی ها(بدن بعد از مرگ چگونه خواهد بود.)


,[categoriy]

آکاایران: بدن بعد از مرگ چگونه خواهد شد؟

آکاایران: در حالی که بسیاری از ما دوست نداریم بدانیم برای بدن ما پس از مرگ چه اتفاق می افتداما دانشمندان پزشکی قانونی و محققان این موضوع را بسیار جذاب می دانند به طوری که آنها جزئیات این روند طبیعی را بادقت ثبت کرده اند.

به گزارش آکاایران: معمولا مرگ با توقف عملکرد قلب شروع می شود زمانی که این عضو حیاتی می میرد تنفس فرد به زودی متوقف می شود و عملکرد مغز شما به دلیل کمبود خون و اکسیژن از کار می افتد.

با این حال، حقیقت امر این است که همه اعضای بدن شما به طور ناگهانی پس از مرگ نمی میرند بلکه قسمت های مختلف بدنتان درزمان های متفاوتی می میرند و زمان مرگ دیگر اعضای بدن شما به شرایط جسمانی شما هم وابسته است.

آنچه مسلم است این است که پس ازتوقف قلب ، جریان خون شما به طور کامل قطع می شود و بدن شما به رنگ بنفش و صورتی در می آید و بدن شروع به سرد شدن می کند . ساعت به ساعت پس از مرگ درجه حرارت بدن شما 1.5 درجه فارنهایت کاهش می یابد تا زمانی که دمای بدنتان به دمای محیط برسد.در این زمان به بدن “نعش” گفته می شود. پس از دو تا شش ساعت پس از مرگ بدن کاملا سرد و سفت می شود. همان زمان با سرد شدن و قطع جریان خون، سلول های بدن اکسیژن خود را از دست می دهند وکم کم همه ی سلول ها می میرند.

دانشمندان امروزه معتقدند سلول های مغز بلافاصله پس از مرگ متلاشی نمی شوند بلکه ساعت ها پس از مرگ طول می کشد تا نرون های مغز از بین رفته و در نهایت مغز به طور کامل بمیرد.

فرآیند نابودی جسد مرحله به مرحله پیش می رود و زمانی که سلول های بدن می میرند سلول ها آنزیم های خود را آزاد می کنند که باعث می شود باکتری ها و قارچ ها جذب بدن شوند و شروع به تجزیه گوشت و اندام های نرم بدن کنند.

پس از تجزیه بخش های نرم بدن نوبت به تجزیه اسکلت استخوانی بدن می رسد که سال های بسیاری طول می کشد تا تجزیه شود و به طور حدودی پس از 50 سال پس از مرگ استخوان ها نیز ناپدید می شوند.

مو و ناخن

افسانه ای در بسیاری از مردم کشورهای دنیا رایج است که مو و ناخن پس از مرگ به رشد خود ادامه می دهند در حالی که این درست نیست این موضوع در اغلب مردم باعث ترس بسیاری شده است. در واقع حقیقت آن است که با قطع جریان خون، پوست رطوبت خود را از دست می دهد. این کمبود رطوبت باعث می شود پوست شروع به چروکیده شدن کند در مورد مو و ناخن نیز همین مورد صادق است وفولیکول های مو و سلول های ناخن همینطور از بین می روند .

عضلات حرکتی

بافت های عضلانی بدن پس از مدت کوتاهی پس از مرگ هنوز زنده هستند عضلات که جزیی از بافت های بدن هستند در زمانی که می میرند باعث ایجاد عکس العمل های ناگهانی در آن عضله می شوند . بسیاری از پزشکان و پرستاران گزارش کرده اند رفلکس هایی مانند پریدن عضلات چشم و اسپاسم ماهیچه ها از بدن فرد مرده دیده اند بنابر تحقیقات این واکنش ها تا 12 ساعت پس از اینکه یک جسم می میرد ادامه دارد.

ادارر و مدفوع پس از مرگ

به دلیل آنکه عضلات پس از مرگ و بخشی از مغز که کنترل عضلات را به عهده دارد از کار می افتند به همین دلیل کنترل ادار ومدفوع نیز دیگر به دست مغز نیست وبه همین دلیل در برخی از اجساد پس از مرگ ادرار و مدفوع دیده می شود پس از مرگ حتی به دلیل از کار افتادن عضلات روده ممکن است گازهای روده نیز از بدن خارج شود.

سلول های پوست

با توجه به زمان های متفاوت مرگ اعضای بدن، سلول های پوست مدت طولانی تری پس از مرگ زنده می مانند زنده ماندن پوست به محیط مرگ نیز وابسته است زیرا سلول های پوست از راه اسمز می توانند مواد محیط را جذب کنند اما در حالت عادی روزها طول می کشد تا پوست از بین برود.

مرده حرف می زند

گاهی اوقات صداهایی ترسناک از بدن مرده ها شنیده می شود. بسیاری از پرستاران و مسئولین بیمارستان ها و آسایشگاه ها گزارش کرده اند که پس از مرگ یک فرد ناله،صدای تنفس و حتی حرف هایی را از مرده شنیده اند و در برخی موارد پرستاران به پزشکان اعلام کرده اند که فرد دوباره نفس می کشد اما حقیقت این است که عضلات تارهای صوتی بدن پس از مرگ سفت می شوند به همین دلیل این صداها از جسد شنیده می شود.

تولد در تابوت

اتفاقی بسیار ترسناک نیز ممکن است در موارد بسیار نادری رخ دهد و آن تولد از بدن یک انسان مرده است. در دو دهه گذشته دو مورد عجیب و غریب از زایمان پس مرگ ثبت شده است که در حقیقت جزییات آن این است که جنین مرده به دلیل فشار گازهای شکمی بدن مرده و به دلیل از کار افتادن عضلات از بدن مرده خارج شده است که اولین بار پزشکان آلمانی با این موضوع برخورد داشتند.

اولین بار در سال 2005 در هامبورگ جسد یک معتاد 34 ساله را که در ماه هشتم بارداری بود در آپارتمان پیدا کردند که سر جنین تا حدی بیرون زده بود پس از کالبد شکافی مشخص شد هیچ نشانه ای از خشونت های خارجی قبل از مرگ ویا هیچ نشانه ای از زایمان یا سقط اختیاری وجود نداشته است هر چند که این یک تولد موجود زنده نبوده است.

در سال 2007 مورد دیگری نیز گزارش داده شد که یک زن 23 ساله هندی که بیش از هشت ماه از بارداری او گذشته بود خود را حلق آویزکرده بود و بدن نوزاد زنده او بر روی زمین افتاده بود و هنوز بند ناف نوزاد به بدن مادر متصل بود که دانشمندان به این موضوع “اکستروژن جنین پس از مرگ” می گویند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

ماجرای گرگ میرزا

نزدیکیهای غروب روز جمعه     

رفتم سر خاکا برا اموات فاتحه بخوانم ، دیدم عبدالرضا و میرزا آتش روشن کرده اند و گداجوش را هم کنار آتش گذاشته اند و در حالیکه در دو طرف آتش لم داده ا ند  گل می گن و گل می شنوند .

منتظر آمدن گله بودند

میرزا بسیار ناراحت بود و می گفت دیروز دم روز روشن چپونا گسفندمر(گوسفندم را ) به گرگ داده اند

می گفت صبح که به خانه  کوسفندا رفته ام دیدم که یکی از میشها نیست و بره اش قرقر میکند فهمیدم که مادرش نیست .

دنبالش گشتم و جاهایی را که روز قبل در کلاته ی عموحسن  و کلاته پاکدار گله را به چرا برده بودند جستجو کردم نهایتا بعد از چندین ساعت استخوانهای به جا مانده اش را که گرگ به جا گذاشته بود پیدا کردم .

خداییش خیلی سخت بود چون قیمت میشش را که اقا گرگ مهربون خورده بود حدود هشت صد هزار تومان تخمین می زد .

او همچنین می گفت گرگ یکگیه (تنهاست ) تا حالا دو سه گسفند از کامه و بکاول خورده است .

با او همدردی کردم و دلداریش دادم و گفتم گرگ هم روزیش را از گوسفندها به دست می آورد نباید خیلی ناراحت باشید اما او راضی نشد البته حق هم با او بود.    (حسن نمازی بکاولی)





۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

داستان کوتاه معجو ن آرامش

معجون آرامش


روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!


گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:...

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید

گفت:آری جزئ نخست اعتماد بر خدای است ،عزوجل،دوم آنچه مقدر است بودنی است،سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.        حسن نمازی بکاولی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

دکتر ملک حسین دلاور (کاندیدای دوره دهم مجلس شورای اسلامی )

دکتر ملک حسین دلاور (کاندیدای دوره دهم مجلس شورای اسلامی) از روستای فرهیخته گان بکاول


هم ولایتیهای عزیز و ارجمند روستای بکاول

با سلام و عرض ادب   حال که خداوند متعال یاری نموده و و روستازاده ای دانشمند جسارت و شجاعت به خرج داده و  همچون فامیلش که دلاور است یقینا خودش نیز دلاور ، مدیر و مدبر هست و خواهد بود  و برای تصدی پست نمایندگی مجلس شورا ی اسلامی شهرستانهای تربت حیدریه ؛ مه ولات و زاوه با

شعار آمید ، تلاش ، توکل پا در رکاب گذاشته تا شاید بتواند گامی مثبت در جهت پیشرفت شهرستان در تمامی زمینه های علمی ، اقتصادی ، فرهنگی و ...بردارد .

بر همه ی ما و شما لازم و ملزوم است که با تمام توان و انرژی در جهت تحقق اهداف او و پیروزی در این انتخابات که میدان مبارزه ای بس عظیم و طاقت فرساست وی را یاری دهیم تا افتخاری دیگر و برگ زرینی برای این روستای کوچک به ارمغان آورد  .

زندگی دکتر دلاور :

دکتر ملک حسین دلاور روستازاده ای دانشمند و سخت کوشا ودرد اشنا با اقشار متوسط جامعه در روستای بکاول همجوار با روستای کامه از بخش مرکزی تربت حیدریه پا به عرصه ی وجود گذاشت .

با تلاش و پشتکار وصف ناپذیر مدارج عالی را طی نمود و باعث افتخار من و شما شد.

سوابق تحصیلی و اجرایی

دکترای کشاورزی از دانشگاه فردوسی مشهد ، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی ، پیام نور و دانشگاه جامع علمی و کاربردی ،

تسلط به زبان انگلیسی و دارای مدرک مدیریت DBA.MBA

ارائه چندین مقاله علمی و پژوهشی و ISLدر داخل و خارج کشور

مشاور و مدرس کمیته امداد امام خمینی

مشاور و مدرس اتحادیه کشاورزان و دامداران

مشاور سازمان و ادارات جهاد کشاورزی

سخنران چندین همایش علمی

مدیر عامل شرکت کشت و صنعت فدک قدر خراسان

انجام ده ها طرح علمی پژوهشی در زمینه کشاورزی و دامپروری

مشاوره چند کارخانه تولیدی در سطح استان  ده ها طرح دیگر در سطح استان

وی اهداف و برنامه های بسیار جالب و مدرنی در زمینه های کشاورزی ، بخش صنعت ، معدن و اشتغال ، و در زمینه ی رفاهی و اقتصادی همشهریان عزیز و گرامی شهرستان و روستاها و بخشها دارد که در صورت توفیق در این امر مهم با توجه به لیاقت و شایستگی که در وی سراغ دارم می تواند در آینده مثمر ثمر باشد .

پس بیایید دست در دست هم دهیم و با تمام وجود به هر صورت ممکن که می توانیم ایشان را یاری نماییم .

از تمامی شما عزیزان که در راه پیروزی وی هرچند قدم کوچکی بر دارید ممنون و سپاسگزارم .

به امید پیروزی و شرکت منسجم در روز هفتم اسفند ماه و جشن پیروزی در روز هشتم اسفند ماه در روستای بکاول

موفق و پیروز باشید.                        (  حسن نمازی بکاولی)




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
حسن نمازی بکاولی

شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله ) بر همه ی بکاولیهای عزیز تسلیت باد

شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله ) بر همه ی بکاولیهای عزیز تسلیت باد


 

 

 

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است
باز دیدم که فاطمه نیست.نه، این ها همه هست واین همه فاطمه نیست
فاطمه، فاطمه است
شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله ) بر همه ی بکاولیهای عزیز تسلیت باد(حسن نمازی)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

(گیاهان دارویی)

گیاهان دارویی

از نقطه نظر پوشش گیاهی ، کلاته ها و مراتع و کوهها و کوهپایه های این روستا از پر بهاترین سرمایه های حیاتی مردم این دیار به شمار می آید و منبع تولیدات پروتئینی و دامی ان را تشکیل می دهد.

برخی از این گیاهان خاصیت دارویی داشته و گونه هایی نیز برای چرای دام و خوراک انسانها مناسب می باشد. و وفور این گیاهان اغلب بستگی به میزان باران و برف و کانونهای آبگیر و چرای بی رویه دامها دارد.پوشش گیاهی در نزدیکی ارتفاعات  بیشتر از دیگر جاها می باشد.

گیاهان دارویی :

از جمله گیاهان داروی که در این روستا می توان نام برد پونه ، شاه تره ، پونه ، زیره ، اسطو خودوس ، آویشن ، بارهنگ ، بو مادران ، خرفه ، خارشتر ، ریواس ، بادیو ، زرشک ، کاژیره ، کنگر ، گل بنفشه ، گل ختمی ، مخلصه ، کما ، شیرین بیان ، ریش بزک ، گل زیپا ، کاسنی ، دم گاو پا کلاغ  و ... را  نام برد  که در ارتفاعات و محلی که از دسترسی دامها به دور است به حد وفور یافت می شود .

هشدار:

متاسفانه اخیرا عده ای سود جو پیدا شده اند که در فصول مختلف سال و بی رویه این گیاهان را جمع آوری می نمایند وقبل از گلدهی و تکثیراز ریشه بیرون می کشند و به فروش می رسانند که این عمل  باعث کمبود این گیاهان و اسیبب جدی به طبیعت بکر و زیبای این روستا می گردد. لذا از شما هم ولایتیهای عزیز و گرامی می خواهم ضمن احترام به این افراد با تذکر جدی  باعث جلوگیری  از این افراد در کمبود و از بین رفتن این گیاهان شوید .(حسن نمازی بکاولی)

       


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

از دیدن این گلهای زیبا لذت ببرید

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا


 اگر چه همه ی بکاولیهای عزیز و دوست داشتنی خودشان گلند  شک نکنید ، ولی دیدن این گلهای زیبا خالی از لطف نیست باعث صیقل روح و روان انسان می شود .





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کوه عماد


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کوه سبز آباد

کوه سبز آباد ک

کوه زیبا و قشنگ سبز آباد  روبروی کوه بکاول  ودر  سمت جنوب این روستا  و درکلاته ی سرسبز و خوش آب و  هوای سبز آباد  قرار گرفته است .

این کوه تقریبا شبیه قله ی معروف دماوند می باشد  ، ارتفاع این کوه از سطح در یا حدود 2255متر است .

از دور چنان به نظر می رسد که نوک قله ی آن تیز است به گونه ای که نشستن بر روی آن امکان پذیر نیست ولی از نزدیک نشستن و درست کردن چای بعد از خستگی صعود به این کوه بسیار لذت بخش است .

محل صعود به این کوه از کلاته ی " شوردر " می باشد . یادتان نرود که  قمقمه های خود را حتما از آب سرد و گوارای این کلاته پرکنید که بر بلندای کوه بسیار به کار آید.

از بلندای این کوه زیبا شهرستان تربت حیدریه ، جلگه ی زاوه و روستاهای کامه علیا ، سفلی ، سنجد بور ، صنوبر و فهندر چشم نوازی می کنند .


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کوههای روستای بکاول

روستای بکاول دارای سه کوه بزرگ  سر به فلک کشیده و بسیار زیبا  می باشد که به طبیعت بکر و زیبای این روستای کوچک و دوست داشتنی زیبایی دو چندان بخشیده است ،  به نامهای

1-کوه بکاول

2-کوه سبز آباد

3-کوه عماد

 که به شرح هر کدام می پردازیم.

 

1-کوه بکاول

کوه بکاول در غرب جاده ی اصلی تربت حیدریه به مشهد از گردنه ی خماری به کوه چهل تن می رسد که ماقبل از آن در بلندترین نقطه تا 2378 متر ارتفاع دارد .

این کوه دارای سه قله به نامهای (سرچلا) ، ( چُند دو شاخلی ، یا چُند علی گوزل) و (کمر آغال حقاب )لانه ی عقاب می باشد .

از جاذبه های گردشگری این کوه علاوه بر این سه قله ی زیبا  می توان از باغ در بسته،  پای کمر انجیر  ، زندو ، دم درچی ، چشمه ی سرکوه ، خر سنگزار ، دمب کوه و کفتر خو  را نام برد

کفتر خو :

محل تجمع و  لانه ی کبوتران صحرایی می باشد .

زندو :

( زندان ) که در اثر فرسایش کوه بکاول در زمانهای بسیار طولانی دره زیبا و اندکی ترسناک به وجود آمده است و چون حالتی شبیه به زندان دارد به (زندو ) معروف شده است .

چشمه ی سرکوه :

در بلندترین نقطه ی این کوه چشمه ی آب سرد و گوارایی وجود دارد که تقریبا به سمت روستای خرم در جلکه ی رخ جاری است و در هوای گرم نوشیدن از این چشمه خالی از لطف نیست

خرسنگزار : محل ورود به آن از  کلاته ی تنگل یوسف می باشد ، دره ی بسیارزیبای است با چشم اندازها ی زیباتر که دل هر رهگذر و کوه نوردی را مخصوصا در فصل بهار و زمستان می رباید و چون سنگهای بسیار عظیمی از کوه جدا شده به (خر سنگزار ) معروف شده است .

دم درچی (دریچه ، پنجره)

نرسیده به سر چلا چند  تا سنگ بسیار زیبا روی هم قرار گرفته  است  که حالت پنجره مانندی را به خود گرفته است ، که از داخل آن می توان چشم انداز تپه ها ی پشت آن را که به سمت روستای خماری است دید. که به دم درچی معروف است .

 

محل صعود به کوه بکاول از چند راه ممکن است .

 

یکی از کلاته ی تو خورده  و دیگری از داخل روستای بکاول که حدود دوساعت تا بلندترین نقطه یعنی سر چلا بایستی راه را طی کرد اما پس از صعود به این قله با چشم اندازهای ریبایش که تقریبا تمامی جلگه ی رخ و روستاهای این دشت  پهناور تا نیشابور دیده می شود و جاده ی تربت به مشهد همچون ماری بسیار زیبا و قشنگ به نظر می رسد.

به شما عزیزان توصیه می کنم که حتما به این قله صعود نمایید و از طبیعت زیبا ی آن لذت ببرید.   اما مسایل ایمنی و رعایت بهداشت را داشته باشید.                        ( حسن نمازی )



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

میلاد حضرت پیامبر اکرم (ص)و امام جعفر صادق (ع) بر بکاولیهای عزیز مبارکباد

میلاد حضرت پیامبراکرم(ص)و امام جعفرصادق(ع) مبارک)(حسن نمازی بکاولی)









AWT IMAGE

 میلاد نور مبارک ولادت حضرت پیامبر اکرم (ص) و ولادت حضرت امام جعفر صادق(ع)

را برتمام مسلمین جهان تبریک عرض می نمائیم

ماه فرو ماند از جمال محمد         

                              سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

                                                                      در نظر قدر با کمال محمد

میلاد مسعود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – اول عام الفیل / ۱۷ ربیع الاول

 آخرین پیامبر الهی در 17 ربیع الاوّل از پدری به نام "عبدالله بن عبدالمطلب" و مادری به نام " آمنه بنت وهب" دیده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریک، به ویژه عربستان را روشن گردانید. پدرش عبدالله بن عبدالمطلب، پیش از تولد فرزندش محمد(ص)، در حالی که همسرش آمنه، به چنین فرزندی، حامله بود، به همراه سایر بازرگانان قریش، جهت سفر تجاری عازم شام گردید و در بازگشت از شام، در یثرب(مدینه منوّره) بیمار شد و در همان جا درگذشت و توفیق دیدار نوزاد خویش را نیافت. وفات عبدالله، دو ماه و به روایتی هفت ماه پیش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص) بود. امّا آمنه، مادر گرامی رسول خدا(ص)، که به تقوا، عفت و پاکیزگی در میان بانوان قریش معروف بود، پس از تولد نور دیده‏اش حضرت محمد(ص)، چندان در این دنیای فانی زندگی نکرد. وی، دو سال و چهار ماه و به روایتی شش سال، پس از میلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از یثرب، در مکانی به نام "ابوا" بدرود حیات گفت و در همان مکان مدفون شد. رسول خدا(ص) پس از تولد، در کفالت جدش عبدالمطلب، بزرگ و سید قریش مکه، قرار گرفت. عبدالمطلب جهت شیر دادن نور دیده‏اش محمد(ص)، در آغاز وی را به "ثویبه"، آزاد شده ابولهب سپرد ولی پس از مدتی وی را به "حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه" واگذار کرد. حلیمه، در ظاهر اگر چه دایه وی بود، ولی در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت و مادری کرد. پیامبر اسلام(ص) از دوران کودکی دارای دو نام بود. یکی "محمّد" که جد بزرگوارش عبدالمطلب، برای وی برگزید و دیگری "احمد" که مادر ارجمندش آمنه، آن را انتخاب کرده بود. از امام صادق)ع( روایت شد که ابلیس، پس از رانده شدن از رحمت الهی، می‏توانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهای آسمانی را گوش دهد، تا این که حضرت عیسی (ع) دیده به جهان گشود، از آن پس، ابلیس از سه آسمان فوقانی ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پایین‏تر، رفت و آمد می‏کرد. ولی چون حضرت محمد(ص) به دنیا آمد، ابلیس از تمام آسمان‏ها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامی شیاطین نیز با تیرهای شهاب از آسمان رانده شدند. هم چنین روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)، ایوان کسری شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد؛ دریاچه ساوه خشک گردید؛ بت‏های مکه سرنگون شدند؛ نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگ‏ها را روشن کرد؛ انوشیروان، پادشاه ساسانی ایران و مؤبدان بزرگ دربار وی، خواب‏های وحشتناکی دیدند؛ پس از استقرار در زمین، گفت: اَللّهُ أکْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ کَثیراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکْرَهً وَ أصیلاً. گفتنی است که تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه و اهل سنت، با این که در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و می‏گویند که آن حضرت در اوّل عام الفیل، برابر با سال 570 میلادی و در ماه ربیع الاوّل دیده به جهان گشود، ولی درباره روز تولد وی، اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند که رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربیع الاوّل، به دنیا آمد و اهل سنت می‏گویند که تولد وی، روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل بوده است.اما از این که سال تولد پیامبر(ص) را "عام الفیل" می‏نامند، بدین جهت است که دو ماه و هفده روز پیش از تولد پیامبر)ص، یعنی در نخستین روز محرم سال 570 میلادی، فیل سواران "ابرهه" به مکه هجوم آورده و قصد نابودی کعبه و مسجدالحرام را نمودند ولی با معجزه شگفت الهی سرکوب شدند.

AWT IMAGE

 17 ربیع الاول - زادروز فرخنده امام جعفر صادق (ع) - سال 83 هجری قمری

 امام جعفر صادق (ع) در روز جمعه، به هنگام طلوع فجر و به روایتی در روز دوشنبه، هفدهم ربیع‏الاوّل سال 83 قمری دیده به جهان گشود و عالم انسانی را با انوار طیّبه خویش تابناک نمود. پدرش امام محمد باقر)ع ( وی را به نام عموی نیاکانش جعفر طیّار(ع)، "جعفر" نام نهاد. حضرت جعفر بن محمد(ع) دارای یک کنیه معروف به نام "ابوعبدالله" و دو کنیه غیر معروف به نام‏های " ابواسماعیل" و " ابوموسی" بود. هم چنین، دارای القابی چند بود که معروف‏ترین آن‏ها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل.

 شیعیان و محبّان اهل بیت(ع)وی را به " صادق آل محمد(ص) " می‏شناسند. زیرا آن حضرت، هرگز سخنی جز راست و درست، چیزی نفرمود. پدر ارجمندش ،امام محمد باقر (ع) است که نَسَب وی با دو واسطه به امیر مؤمنان حضرت علی (ع) و با سه واسطه به پیامبر اکرم (ص) منتهی می‏گردد.

مادر گرامی امام جعفر صادق (ع)، فاطمه، معروف به " اُمّ فروه" از زنان نیکو سرشت، نیکوکار و نیکورفتار عصر خویش بود. این بانوی باتقوا و متدّین، از جهت فضیلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار خود به شمار می‏آمد و امام صادق(ع) در شأن و مقام وی فرمود: مادرم از زنانی بود که ایمان داشت، تقوا پیشه کرده و نیکوکاری می‏نمود و خدا، نیکوکاران را دوست دارد.

امام جعفر صادق (ع) به مدت دوازده سال، حیات با برکت جدّ گرامی‏اش امام زین العابدین (ع) را درک کرد و از مکتب تربیتی و علمی وی بهره وافر یافت. هم چنین، آن حضرت به مدت 32 سال از وجود شریف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود و در تمام رویدادهای مهم در کنار پدر ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام جعفر صادق(ع)، 33 سال و ده ماه (از ذی حجه سال 114 تا 25 شوال سال 148 قمری) بود و در ایّام زندگی با برکت خویش با خلافت غاصبانه چند تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای عباسی به شرح ذیل معاصر بود:

1- عبدالملک بن مروان (65 – 86 ق )

 2- ولید بن عبدالملک (86 - 96 ق )

 3- سلیمان بن عبدالملک (96 – 99)

4- عمر بن عبدالعزیز (99 - 101 ق )

5- یزید بن عبدالملک (101 - 105 ق)

 6- هشام بن عبدالملک (105 - 125 ق )

 7- ولید بن یزید (125 - 126 ق )

 8- یزید بن ولید (126 - 126 ق )

 9- مروان بن محمد (126 - 132 ق ) 10

- ابوالعباس سفاح (132 - 136 ق )

11- منصور دوانقی (136 - 158 ق )

گفتنی است که نُه نفر اوّل از طایفه بنی امیه و دو نفر آخر از خاندان بنی عباس بودند و آن حضرت از هر دو طایفه، سختی‏ها و بی‏مهری‏های فراوانی دید؛ اما چون آن امام بزرگوار در انتهای دوران خلافت ستم کارانه امویان و در آغاز خلافت فریب‏کارانه عباسیان می‏زیست، فرصت مناسبی به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از یک طایفه غاصب، به طایفه غاصب دیگر و سرگرم شدن آنان به یکدیگر، مکتب اهل بیت (ع) را به مسلمانان بشناساند و زمینه ترویج و تبلیغ این مکتب را مهیّا سازد و از این راه، بیشترین بهره را نصیب اسلام و مسلمانان نماید.

آن حضرت با تشکیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانی مبرز، چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحول شگرفی در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد و جهانیان را با اسلام ناب محمدی (ص) و مکتب حیات بخش اهل بیت (ع) آشنا ساخت. به همین جهت، وی را پایه گذار مذهب "امامیه" دانسته و شعیان امامی اثناعشری را " شیعه جعفری" می‏گویند. سرانجام این امام همام، در 65 سالگی به وسیله زهری که منصور دوانقی، به واسطه عوامل و مزدوران خود در مدینه، به آن حضرت خورانید، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسید. تاریخ شهادت وی، 25 شوال سال 148 قمری می‏باشد. امام موسی کاظم (ع) به همراه سایر فرزندان امام جعفر صادق (ع)، بدن مطهر پدر را پس از غسل، کفن و نماز، در جوار قبر پدر و جدش و عموی پدرش در قبرستان بقیع به خاک سپردند.

AWT IMAGE

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

(من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق )

              (  من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق )  
پیام تسلیت دانشگاه جیرفت به مناسبت سالروز شهادت مظلومانه اسطوره صبر و فضیلت، امام حسن عسکری (ع)
   در مقام شما چه می توانیم بگوییم که اقیانوسی از لطف و رحمت را به رگهای خسته و کوفته مان جریان دادید، با این عمر کوتاه خاکی، قادر به جبران الطاف شما نیستیم، پس دست به دامان ذات کبریایی دراز می کنیم و از درگاهش می خواهیم تا پاسخگوی این همه لطف، از روی عنایت خویش باشد. 

      با نهایت احترام و رعایت ادب و در کمال تواضع و ارادت و با عرض سپاس، بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکرخود را از یکایک شما سروران، دوستان، آشنایان، بستگان،  همکاران ،  اهالی خوب و باصفای روستای بکاول و کامه علیا  و مسئولان ارجمندی که در مراسم تشییع، تدفین،مجالس ترحیم و یادبود خواهرعزیزمان  شادروان  بلقیس (جمیله)  نمازی  

شرکت نموده و با ابراز همدردی، موجب تسلی خاطرمان شدید صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری می‌نماییماز این که به علت تألمات روحی، توفیق تشکر حضوری میسر نشد، قلباً پوزش می‌طلبیم.

                امیدواریم خداوند بزرگ عنایت فرماید تا بتوانیم

       لطف و زحمات  یکایک عزیزان را جبران نماییم

               شادی روحش فاتحه مع الصلوات

               با سپاس فراوان خانواده نمازی 

     Image result for ‫پیام تسلیت‬‎

·                                                 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

معما های حضرت علی (ع) و 17 شتر معمای بسیار زیبا و مشکل

معما های حضرت علی (ع) و 17 شتر معمای بسیار زیبا و مشکل

در روزگار امام علی(ع) پیرمردی از دنیا رفت که 17 شتر داشت، وصیت کرد که اموالش رو بین سه پسرش به این ترتیب قسمت کنند که پسر اول به میزان یک دوم اموال ، پسر دوم به اندازه یک سوم اموال ، و پسر سوم وکوچکتر به اندازه یک نهم اموال پدر رو به ارث ببرند. بدون اینکه شتری را بکشند و کشته شده شتری را تقسیم کنند. از طرفی هم هر کدام از پسر ها ارثش رو زنده و کامل می خواسته است .

حالا شما این 17 شتر را به نسبتهایی که گفته شد بین پسرها تقسیم کن بدون اینکه شتری را بکشی و یا یک شتر را بین هر سه برادر متناسب تقسیم کنی ؟


فکر کن

این یک معمای خلاقانه است !

یک معمای ریاضی

این معما بیشتر ار 1400 ساله که حل شده ها !

معمای سخت می خواستی !

معمای محاسباتی!

معمای جالب می خواستی ؟

نمی تونی ؟

فکر کن؟

اگه راست می گی ؟ به پاسخ معما نگاه نکن !

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

رحلت جانگداز پیامبر اکرم(ٌص)وشهادت امام حسن مجتبی(ع)و امام رضا (ع)بر بکاولیهای عزیز تسلیت باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

پاسدار شهید علیرضا نمازی

http://s1.img7.ir/NrIE7.jpg

زندگینامه پاسدار شهید علیرضا نمازی

ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻧﻤﺎزى، ﻓﺮزﻧﺪﻋﺒﺪاﻟﺮﺿﺎ، در ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﻨﺠﻢ 1343 در ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻠّﺖ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮﻟﺪش

 ‫ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ ﺳﺎﻟﺮوز وﻻدت اﻣﺎم رﺿﺎ(ع) ﺑﻮد، ﻧﺎم او را ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﮔﺬاﺷـﺘﻨﺪ. او ﻛـﻮدک آرام و ﺳـﺎﻛﺘﻰ ﺑـﻮد. ‫اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺑﺎزى و ﻧﻘّﺎﺷﻰ ﻣﻰﮔﺬراﻧﺪ. ‫از ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺑﺎ ﻣﻴﻞ و رﻏﺒﺖ ﺗﺤﺼﻴﻼت اﺑﺘﺪاﻳﻰ را در دﺑﺴﺘﺎن ﻣﻮﻟﻮى ﻣﺸﻬﺪ آﻏﺎز ﻛﺮد.

 ‫او ﺧﻮاﻧﺪن ﻗﺮآن را در ﻣﺪرﺳﻪ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺖ و از ده ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺷﺮوع ﺑـﻪ ﺧﻮاﻧـﺪن ﻧﻤـﺎز ﻛـﺮد و اﻛﺜـﺮ اوﻗـﺎت

 ﻧﻤﺎزش را در او‪ل وﻗﺖ و ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﻰﺧﻮاﻧﺪ.

 ‫اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺖ او در ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﺻﺎﻓﻜﺎرى و ﻧﻘّﺎﺷﻰ ﻣﻰﮔﺬﺷـﺖ. دوره راﻫﻨﻤـﺎﻳﻰ را در ﺳـﺎل 1357

 ‫در ﻣﺪرﺳﻪ ﻣﻮﻟﻮى آﻏﺎز ﻛﺮد. ﺑﻌﺪ از اﺗﻤﺎم آن ﺑﻪ ﻋﻠّﺖ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺗﺮک ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﺮد و در ﻛﺎرﮔﺎﻫﻰ ﺑـﻪ

 ‫ﺷﻐﻞ ﺻﺎﻓﻜﺎرى ﭘﺮداﺧﺖ. ﻗﺒﻞ از ﭘﻴﺮوزى اﻧﻘﻼب در ﺗﻈﺎﻫﺮات ﻓﻌ‪ﺎﻻﻧﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد و ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن

 ‫و ﻫﻢﻣﺤﻠﻪاﻳﻬﺎ ﺑﻪ آﻣﻮزش ﺳﻼح و ﻛﺸﻴﻚ در ﻣﺤﻞ ﻣﻰﭘﺮداﺧﺖ و ﺑﺮاى ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ ﻛـﻪ ﻧﻔـﺖ ﻧﺪاﺷـﺘﻨﺪ، ﻧﻔﺖ ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫او ﺑﻪ اﻣﺎم(ره) ﻋﻼﻗﻪ زﻳﺎدى داﺷﺖ و ﺑﺴﻴﺎر ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺳﺨﻨﺎن و ﭘﻴﺎﻣﻬﺎﻳﺸﺎن ﻗﺮار ﻣﻰﮔﺮﻓﺖ و از آﻣـﺪن

 ‫اﻣﺎم(ره) ﺑﻪ اﻳﺮان ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮد. او ﺑﺎ ﺑﺴﻴﺞ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﻮاد اﻻﺋﻤﻪ در ارﺗﺒﺎط ﺑﻮد و در ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻰ و ﮔﺸﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد.

 ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:

ﺑﻪ ﻳﺎد دارم ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻰ ﺗﺎ دﻳﺮ وﻗﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧـﻪ ﻧﻤـﻰآﻣـﺪ. ﭘـﺪرش ﺧﻴﻠـﻰ ‫ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺒﺎدا دﻧﺒﺎل ﻛﺎر ﺧﻼف و ﻧﺎﺟﻮرى ﺑﺎﺷﺪ. ﻳﻚ ﺷﺐ ﺑﻪ دﻧﺒﺎﻟﺶ رﻓﺖ و دﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣـﺴﺠﺪ ‫ﻣﻰرود و آﻣﻮزش اﺳﻠﺤﻪﻣﻰﺑﻴﻨﺪ. او ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﮔﻔﺖ: راﺣﺖ ﺑﺨﻮاب ﻛﻪ ﺟـﺎى ﺧﻴﻠـﻰ ﺧـﻮﺑﻰ ‫ﻣﻰرود و راﻫﺶ درﺳﺖ اﺳﺖ.

 ‫ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﺑﻌﺪ از ﺷﺮوع ﺟﻨﮓ ﺑﺮاى ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻘﺪ‪س ﺳﺮﺑﺎزى ﺑﻪ ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪاران ﭘﻴﻮﺳﺖ و ﺑﻌﺪ از ﻳﻚ دوره

 ‫آﻣﻮزﺷﻰ - در ﭼﻬﻞ دﺧﺘﺮ، در ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﺳﺎل 1360 ﺑﻪ ﺳﻮى ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ اﻋﺰام ﺷﺪ.

 ‫او رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ را وﻇﻴﻔﻪ ﻣﻰداﻧﺴﺖ. در ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻬﺎى رﻣﻀﺎن، ﺑﻴﺖاﻟﻤﻘﺪس و آزاد ﺳـﺎزى ﺧﺮّﻣـﺸﻬﺮ

 ‫ﺷﺮﻛﺖ داﺷﺖ. در ﻃﻮل ﻣﺪ‪ت ﺣﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ ﭼﻨﺪﺑﺎر از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﭘﺎ و ﺳﺎﻳﺮ اﻋﻀﺎى ﺑﺪن ﻣﺠﺮوح ﺷﺪ، اما‪

 ‫ﻫﻴﭻ وﻗﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﮕﻔﺖ و ﻫﺮ وﻗﺖ از ﺑﻴﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺗﻠﻔﻦ ﻣﻰزد، ﻣﻰﮔﻔﺖ: از ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺎ ﺷـﻤﺎ ﺻـﺤﺒﺖ

 ‫ﻣﻰﻛﻨﻢ. در ﺟﺒﻬﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻰﺳﻪ ﻗﺒﻀﻪ ﺧﻤﭙﺎره اﻧﺪاز را ﺑﺮ ﻋﻬﺪه داﺷـﺖ و ﻫﻨﮕـﺎﻣﻰﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻣﺮﺧّـﺼﻰ

 ‫ﻣﻰآﻣﺪ، در ﻣﻮرد اﻳﻦ دﺳﺘﮕﺎهﻫﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻰﻛﺮد و ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻰﻧﻮﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻘﻴ‪ﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻨﺪ.

 ‫ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ در ﻣﻮرد ﺧﺼﻮﺻﻴﺎت اﺧﻼﻗﻰ او ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺎ ﺧﻮﻳﺸﺎن و ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎن رﻓﺘـﺎر ﻛـﺎﻣﻼً ﻣﺆد ﺑﺎﻧـﻪ ‪

 ‫داﺷﺖ. ﺑﻌﻀﻰ از ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ او را ﻧﻤﻰﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ، ﭼﻮن در ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎن زﻳﺎد دﻳﺪه ﻧﻤﻰﺷـﺪ. او ﺧﻴﻠـﻰ

 ‫ﺷﻮخ و ﺧﻮﻧﮕﺮم ﺑﻮد و ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ را ﺷﺎد ﻣﻰﻛﺮد. وﻗﺘﻰ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﻣﻰﺷﺪ ﺗـﺎ ﺟـﺎﻳﻰ ﻛـﻪ ﻣـﻰﺗﻮاﻧـﺴﺖ ﺻـﺒﺮ

 ‫ﻣﻰﻛﺮد و ﺑﻌﻀﻰ اوﻗﺎت ﻫﻢ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮوف و ﻧﻬﻰ از ﻣﻨﻜﺮ ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫در ﻫﻨﮕﺎم ﮔﺮﻓﺘﺎرى و ﻣﺸﻜﻼت ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺴﺖ ﻣﺸﻜﻼﺗﺶ را ﺑﺎ ﺻﺒﻮرى ﺣﻞ ﻣـﻰﻛـﺮد و ﮔـﺎﻫﻰ

 ‫ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺳ‪ﻞ ﺑﻪ دﻋﺎ ﻣﻰﺷﺪ. او دﻟﺴﻮز و ﻣﺮدﻣﺪار ﺑﻮد، ﭼﻨﺎن ﭼﻪ اﮔﺮ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪى ﻣﻰدﻳﺪ، ﻛﻤـﺎل ﭘـﺬﻳﺮاﻳﻰ

 ‫را از او ﻣﻰﻛﺮد. در ﻣﻮرد ﺣﺠﺎب ﺧﻴﻠﻰ ﺳﻔﺎرش ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫ﺑﺮادر ﺷﻬﻴﺪ - ﻣﻬﺪى ﻧﻤﺎزى - ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺪر و ﻣﺎدر اﺣﺘﺮام و ﺗﻮاﺿﻌﻰ ﺧﺎص داﺷﺖ. ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ‫ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ از دﺳﺘﺶﺑﺮ ﻣﻰآﻣﺪ، ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻛﻤـﻚ ﻣـﻰﻛـﺮد. او ﺑﻴـﺸﺘﺮ ﻛﺘﺎﺑﻬـﺎى ﻣـﺬﻫﺒﻰ را ﻣﻄﺎﻟﻌـﻪ

 ﻣﻰﻛﺮد و ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﺪن ﻗﺮآن و ﻧﻬﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﺧﺎﺻﻰ داﺷﺖ.

 دوﺳﺖ ﺷﻬﻴﺪ - اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ داوودى - ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:

ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ در ﻣﺴﺠﺪ ﺣﻀﻮر ﻓﻌ‪ﺎل داﺷﺖ. در ﻧﻤﺎز ‫ﺟﻤﻌﻪ و ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﺮﻛﺖﻣﻰﻛﺮد و در ﻛﺎرﻫﺎى ﺧﻴﺮ ﭘﻴﺸﺘﺎز ﺑﻮد. او آدم ﻣﻨﻄﻘﻰ، آرام و ﺻـﻤﻴﻤﻰ ﺑـﻮد و ‫رﻓﺘﺎر دوﺳﺘﺎﻧﻪاى ﺑﺎ دﻳﮕﺮان داﺷﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: در ﺟﺰﻳﺮه ﻣﺠﻨﻮن ﻫﻨﮕﺎم ﻋﻤﻠﻴ‪ـﺎت ﺧﻴﺒـﺮ ﺑـﻪ ‫وﺳﻴﻠﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪﻳﻢ. در ﻫﻤﻴﻦ زﻣﺎن ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎﻫﺎى دﺷـﻤﻦ ﺣﻤﻠـﻪ ﻛﺮدﻧـﺪ و ﻣـﺎ در ‫ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﻫﻨﻮز ﺑﻪ زﻣﻴﻦ ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﻫﻤﺮاه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻪ ﺑﻴﺮون ﭘﺮﻳﺪﻳﻢ و ﺑﻌﺪ از ﭘﺮﻳﺪن ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺗﻮﺳﻂ دﺷﻤﻦﻣﻮرد اﺻﺎﺑﺖ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و ﺳﻘﻮط ﻛﺮد.

 ﻣﻬﺪى ﻧﻤﺎزى ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺎر آﺧﺮى ﻛﻪ در اﺗﻮﺑﻮس ﺑﺎ ﻫﻢ ﻛﺎر ﻛﺮدﻳﻢ، ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ آﻣـﺪ. در ﻃـﻮل ‫ﻣﺴﻴﺮ ﻳﻚ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﻮﺷﻪﮔﻴﺮى و اﻧﺰواى ﺧﺎﺻ‪ﻰ داﺷﺖ و ﺳﻌﻰ ﻣﻰﻛﺮد ارﺗﺒﺎط ﺧـﻮدش را ﺑـﺎ ﻣـﻦ ﻛﻤﺘـﺮ ‫ﻛﻨﺪ و از واﺑﺴﺘﮕﻰ و دﻟﺒﺴﺘﮕﻰ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده اش ﺑﻜﺎﻫﺪ.

 ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: آﺧﺮﻳﻦ دﻓﻌـﻪ ﻛـﻪ ﻣـﻰﺧﻮاﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺟﺒﻬـﻪ ﺑـﺮود، از ﺗﻤـﺎم دوﺳـﺘﺎن و ﻓﺎﻣﻴـﻞ

 ‫ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﻰ ﻛﺮد و در راه آﻫﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ و ﭘﺪرش ﮔﻔﺖ: ﭘﺪرﺟﺎن ﻣﺮا ﺣﻼل ﻛﻨﻴﺪ. در آن ﻣﻮﻗﻊ ﻳﻚ ﺣﺎﻟـﺖ

 ﺧﺎﺻ‪ﻰ داﺷﺖ و ﻣﺸﺨّﺺﺑﻮد ﻛﻪ اﻳﻦ دﻓﻌﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.

 ‫در ﻣﻮرد ﻧﺤﻮه ﺷﻬﺎدت او ﻣﺎدرش ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: در ﻣﺤﻮر ﺟﺰﻳﺮه ﻣﺠﻨﻮن - ﻫﻮراﻟﻬﻮﻳﺰه - در ﺣﻴﻦ ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت

 ‫ﺧﻴﺒﺮ از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﭘﺎ ﺑﺎﺗﺮﻛﺶ ﺧﻤﭙﺎره ﻣﺠﺮوح ﻣﻰﺷﻮد ﻛﻪ ﺧﻮدش ﭘﺎﻳﺶ را ﻣـﻰﺑﻨـﺪد، اﻣ‪ـﺎ ﺧـﻮن آن ﺑﻨـﺪ

 ‫ﻧﻤﻰآﻳﺪ. ﻫﺮﭼﻪ ﻫﻤﺮزﻣﺎﻧﺶ اﺻﺮار ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮد، او ﻗﺒﻮل ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ و اﻇﻬﺎر ﻣﻰدارد ﻛﻪ ﻣﻦ

 ‫ﺧﻤﭙﺎره ﻣﻰاﻧﺪازم و ﺷﻤﺎ ﻋﻘﺐﻧﺸﻴﻨﻰ ﻛﻨﻴﺪ. ﻣﻦ اﮔﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺸﺪم ﺑﻌﺪاً ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻣـﻰﮔـﺮدم. در ﻫﻤـﻴﻦ

 ‫ﺣﻴﻦ ﺑﺎ اﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﻛﺶﺑﻪ ﮔﺮدن ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت ﻣﻰرﺳﺪ و ﺟﻨﺎزهاش ﺑـﻪ ﻋﻠّـﺖ ﻧﺒـﻮد ﻗـﺎﻳﻖ و ﻋﻘـﺐﻧـﺸﻴﻨﻰ

 ‫ﻧﻴﺮوﻫﺎ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎﻗﻰﻣﻰﻣﺎﻧﺪ.

 ‫ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ او در 12 اﺳﻔﻨﺪ 1362 ﻣﻔﻘﻮداﻟﺠﺴﺪ اﻋﻼم ﺷـﺪ. در 21 ﺗﻴـﺮ 1363 ﻧـﺸﺎﻧﻰ از او ﭘﻴـﺪا و

 ‫ﺗﺸﻴﻴﻊ و در ﺑﻬﺸﺖ رﺿﺎ(ع) ﺑﻪ ﺧﺎک ﺳﭙﺮده ﺷﺪ.

 {ﺷﻬﻴﺪ در وﺻﻴ‪ﺖﻧﺎﻣﻪﺧﻮد ﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ:

ﺧﺪاﻳﺎ، ﺑﺎراﻟﻬﺎ، ﻣﻌﺒﻮدا، ﻣﻌﺸﻮﻗﺎ، ﻣـﻮﻻﻳﻢ، ﻣـﻦِ ﺿـﻌﻴﻒ و ﻧـﺎﺗﻮان ‫دوﺳﺖ دارم ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ را دﺷﻤﻦ در اوج دردش از ﺣﺪﻗﻪ در ﺑﺴﺘﺎن درآورد، دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ را در ﺗﻨﮕـﻪ ﭼﺰّاﺑـﻪ‫ﻗﻄﻊ ﻛﻨﺪ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ را در ﺧﻮﻧﻴﻦﺷﻬﺮ از ﺑﺪن ﺟﺪا ﺳﺎزد، ﻗﻠﺒﻢ را در ﺳﻮﺳﻨﮕﺮد آﻣـﺎج رﮔﺒﺎرﻫـﺎﻳﺶ ﻛﻨـﺪ و ‫ﺳﺮم را در ﺷﻠﻤﭽﻪ از ﺗﻦ ﺟﺪا ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺗﺎ در ﻛﻤﺎل ﻓﺸﺎر و آزار، دﺷﻤﻨﺎن ﻣﻜﺘﺒﻢ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ اﮔﺮﭼـﻪ ﭼـﺸﻤﻬﺎ،‫دﺳﺘﻬﺎ، ﭘﺎﻫﺎ، ﺳﻴﻨﻪ و ﺳﺮم را از ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ، اﻣ‪ﺎ ﻳﻚ ﭼﻴﺰ را ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ از ﻣـﻦ ﺑﮕﻴﺮﻧـﺪ و آن اﻳﻤـﺎن وﻫﺪف ﻣﻦ اﺳت....}

 ﺑﺮادرش ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻤﺎزى ﻧﻴﺰﭼﻨﺪى ﭘﺲ از او ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﻴﺪ.         (حسن نمازی بکاولی)

         

شهید علیرضا نمازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی پای گدار



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی عموحسن

کلاته عموحسن

برای ورود به این کلاته دوراه را می توانی انتخاب کنی

راه اول : از انتهای کال کامه و روستای کامه به جای اینکه جاده روستای بکاول را انتخاب کنی می توانی به سمت چپ گردش کنی و کال کامه و بازه را را انتخاب و مستقیم بروی بعد از گذشتن از جوی آب کلاته اولنگ به سمت چپ  به  کلاته عموحسن  می رسی

راه دوم از ابتدای روستای بکاول به سمت چپ ، جاده برگدار و گذشتن از پی گدار و جوی آب کلاته اولنگ به سمت چپ ( در این قسمت هردو جاده یکی می شود) به کلاته عمو حسن می رسی

مدار آب : مدار آب این کلاته نیز همانند بقیه کلاته ها بر 12 شبانه روز می باشد .

تعداد مالکین این کلاته 8نفر می باشد و حدود شصت هکتار اراضی آن تخمین زده می شود .

اکثر زمینهای کشاورزی این کلاته را درخت بادام دیم کاشته اند که بسیار زیبا ست .

این کلاته از سمت شمال به پشت اولنگ از جنوب به کوه عماد و از سسمت شرق و غرب به ترتیب به کلاته های پای گدار و خوجه علی منتهی می گردد.

به علت خشکسالیهای اخیر و کمبود شدید آب کشاورزی از رونق افتاده است و محصولاتی از قبیل گندم ، جو و نخود به صورت دیم کاشته می شود.

به قول بکاولیها کل ملک ، این کلاته مرحوم کربلایی ارسلان قربانی دایی بنده می باشد و مالکین دیگرش هم عموهایم و دوشبانه روز آن نیز از بیناها از روستای کامه که بازهم با هم فامیل هستیم می باشد.

این کلاته آب و هوای بسیار خوبی دارد مخصوصا چشمه آبش بسیار سرد و گوارا ست ودر محلی که آب این چشمه جاری است در ختان بید تنومند و برسر تپه ای زیبا با چشم انداز قشنگ و چمنزار سرسبز و خرم قرار گرفته است ، توصیه می کنم مخصوصا در فصل بهار از این کلاته دیدن کنید صفای خاصی دارد و یک چای آتشی در کنار چشمه آب و زیر سایه درختان بید می چسبد.

خاطره :

مرحوم کربلایی ارسلان قربانی (دایی بنده  ) که خداوند بیامرزدش ، آدم قدکوتاه ولی بسیار فرز و چالاک بود و اهل علم و دانش بود،

بسیار تند راه میرفت بعضی وقتها که با او به کلاته عمو حسن می رفتم هی می گفتم دایی آرامتر برو می خندید و می گفت : از این آرامتر ،

مجبور می شده بدوم که به او برسم (یادش به خیر)

بدنیست یادی هم از مرحوم کریم قربانی فرزند کوچک کربلایی ارسلان قربانی که کارمند اداره بهداشت درمان شهرستان تربت حیدریه و مسئول درمانگاه روستای نسر در جلگه ی رخ بود و در اثر تصادف در عنفوان جوانی دار فانی را وداع کرد بنماییم ،

این مرحوم که با هم همبازی و بجز اینکه پسر داییم بود بسیار باهم دوست بودیم و هنوز نیز یاد و خاطراتش برایم زنده است

در همین کلاته عموحسن یک حلقه چاه دستی حفر نمود و زحمات زیادی کشید که اتفاقا بآب هم رسید ولی برابر مقررات و حریم کلاته ها و اعتراضات کلاته های همجوار مجبور شد این چاه را پر نماید ( یادش به خیر و روح و روانش شاد)                                 حسن نمازی بکاولی


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

امان از جهل مردم( داستان کوتاه و پند آمیز طرح واکسن امیر کبیر)

داستان کوتاه طرح واکسن امیرکبیر

در سال 1264 قمری، نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند.

 به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند.

     شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود.:      امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با

التماس گفت:باور کنید هیچ ندارم

امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی کجبازه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی
کلاته ی اولنگ سوخته

کلاته ی اولنگ سوخته



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی شور در



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی خوجه علی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی سنگ سفید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی الیاس

کلاته الیاس

در ابتدای روستای بکاول سمت چپ از کال بکاول که عبور کنی از جاده ی بـُر گدارکه ادامه دهی به یک دو راهی در اراضی کلاته ی "اولنگ " می رسی
راه سمت راست را که ادامه دهی وارد کال "بازه راه " می شوی این کال که در واقع جاده نیز می باشد
محل عبورو مرور کلاته های آغال پلنگ ، الیاس ، خوجه علی ، سنگ سفید و کلاته ی عمو حسن ، و کلاته ی پای گدار اس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته آغال پلنگ

کلاته آغال پلنگ

این کلاته دورترین کلاته به روستای بکاول می باشد، سرزمین زیبایی است با چشم اندازهای قشنگ ، و آب و هوای بسیار سرد از سمت شمال به تنگل از جنوب به کوه عماد ، از غرب به کلاته ی غلامحسین عباس زمینهای رودخانه و از شرق به کلاته ی الیاس منتهی می شود .

در این کلاته کشاورزی صورت نمی گیرد در گذشته های دور مرحوم علی خان حیدری درختان بادام و گردو و...در آنجا کاشته است که هنوز هم باقی است و کشاورزی نیز می نموده است ولی سالهاست که به جز چوپانها و گله های گوسفند کسی به آنجا چندان رفت و آمد نمی کند.

کوههای سخره ای عجیب و غریبی و ترسناکی دارد که بسیار زیبا و دیدنی است ،

در گذشته های دور حیواناتی نظیر پلنگ ، یوز پلنگ و کفتار در این محیط می زیسته اند و نام این کلاته نیز به همین علت که در آنجا پلنگ( آغال )داشته است گرفته شده است ،

به یک بار دیدن می ارزد       (  حسن نمازی )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی تنگل یوسف

کلاته ی تنگل روستای بکاو

 جاده ی اصلی روستای بکاول را که طی کنی در  ابتدای ورودی روستا  وارد  (کال قلعه ) می شوی کال قلعه را که  مستقیم ادامه بدهی  و از اراضی روستا خارج شوی به ابتدای کلاته ی تنگل ایسوف  (یوسف ) می رسی

تنگل ایسوف از شمال چسبیده به کوههای بسیار بزرگ و سنگلاخ منتهی می شود که در پشت این کوهها روستاهای جلگه ی رخ خرم ، عمادیه ، جوادیه و ...قرار دارد ، از سمت شرق به بازه راه کُلُو(بزرگ) و کلاته ی "الیاس" منتهی می گردد ،از جنوب به اراضی روستای بکاول و از مغرب هم به "تنوره "اراضی روستای رودخانه در جلگه ی رخ منتهی می شود .

مدار آب این کلاته بر دوازده شبانه رو ز می باشد و تعداد مالکین آن 12نفر می باشند ،

این کلاته به  وسیله ی کال  تنگل به دو قسمت تقسیم شده است یک قسمت که در سمت چپ این کال قرار گرفته است  بیشتر زمینهای کشاورزی واز  تپه ماهور تشکیل شده است .

از بکاول به سمت این کلاته  که راه بیفتی  در سمت چپ این کال به ترتیب ابتدا "ته چِلا" و بعد  دَهَن "بازه گُرگی" و بازه های ته (پایین ) میندو (وسط)بازه ی ضرابی- دَهَن کَلَرکه چشمه ی آب بسیار گوارا و سردی در اینجا قرار دارد و تقریبا قسمتی از آب کشاورزی کلاته از همین چشمه تامین می گردد .

از بازه ی ضرابی که بگذری کال تنگل مجددا  به دوقسمت تقسیم می شود کال سمت چپ که آبهای کشاورزی و استخر آب در آن قرار گرفته است و بعد از دَهَن کلر "کشگاه" و بازه ی "حسینی "و جَرگَز"تَه" جَر گَز "میندو" و جرگز "بالا" را می توان نام برد که بیشتر این بازه ها بسیار زیبا با چشم اندازهای طبیعی و انواع و اقسام گیاهان دارویی و وحشی  را در خود می پرورانند .

 سمت راست کال تنگل تقریبا از کوههای سنگلاخ و بسیار بلند و بسیار زیبا و با شکوه تشکیل شده که در دامنه ی این کوه درختان بادام دیم خود نمایی میکند .

 از اراضی روستای بکاول که به سمت تنگل راه بیفتی در سمت چپ کال تنگل  به ترتیب  باغ کینگر زار ، پیلوشگار ،آغال گله  ، نهالای  بادام مادر کاظم ، خرسنگزار ، رهرو، کفتر خو ، پیلو سبز وسرتنوره قرار دارد که بعد از آن اراضی روستای رودخانه می باشد .

سمت راست  این کلاته را کوههای مرتفع که از کوه بکاول شروع می شوند و زنجیر وار به یکدیگر متصل شده و تا کوه چهل تن و احتمالا تا سبزوار ادامه دارد پوشیده از انواع و اقسام گیاهان وحشی و دارویی و درختان "بنه "می باشد ،که شکوه و زیبایی خاصی به آن بخشیده است.

این کلاته در مجموع  برای دامداری مناسبتر است تا کشاورزی و افراد اولیه که این کلاته را انتخاب نموده اند بیشتر دامدار بوده اند تا کشاورز

در این کلاته در همه ی بازه هایی که نام برده شد  برای  آشامیدن پرندگان و حیوانات چشمه ی آبی جاری است .و با تمام سختیها و قهر طبیعت و خشکسالیهای اخیر هنوز هم این چشمه ها به مقدار کم جاری هستند .

بیشتر زمینهای قابل کشاورزی این کلاته در دامنه ها  و کوهپایه ها قرار دارد و بسیار برای کشاورزی در صورت وجود آب مناسب، مستعد و حاصلخیز می باشد

در گذشته ها ی نه چندان دور در بیشتر دامنه ها ، پیلوها ، تخچه ها و...با گاو والاغ گندم و جو دیم می کاشته اند که حتی از گندم آبی هم بهتر رشد و نمو می نموده است ولی در حال حاضر تمامی این مناطق پوشیده از انواع خارو خاشاک مخصوصا نوعی خار به نام "خارمیرزایی " می باشد که انسان و حیوانات به سختی می توانند  ازبین این خارها عبور نمایند و باور کردنی نیست که در این زمینها  زمانی گندم و جو می کاشته اند.

خاطره

می توان گفت که این کلاته تقریبا از پدر بزرگهای  خودم بوده و حالا که تقسیم شده از ما و عموها، بچه عموها  و چند نفر دیگر  می باشد .

یادمه  در مشهد درس می خواندم تابستاها سه ماه تعطیلی که می شد در کارها مخصوصا دامداری به پدر و مادرم (که خداوند آنها را بیامرزد )کمک می کردم و تمامی سه ماه تعطیلی را با دوستانم در همین کلاته گوسفند می چراندیم و در جمع آوری گندمها به آنها کمک می کردم .

درختان زردالوی  تنومند و بسیار شیرین و آبدار در این  کلاته  فراوان بود .غروبا که می شد دخترا و پسراهرکدام سوار بر الاغ دسته جمعی برای گلاندن (جمع آوری ) زردالو ها به این کلاته می آمدند و با کمک همدیگر زردالوها را جمع آوری و با بگو بخند و شادی به روستا می آوردند و تا پاسی از شب در پشت بام هرخانه ای چراغ فانوسی روشن و اعضای خانواده زردالوها را به اصطلاح بکاولیها "کل" (هسته ها را در می آوردند )  می کردند و خشک می نمودندو کیشته(قیسی) می کردند و در زمستانها می خوردندو لذت می بردند یاد آن شب و روزها به خیر باد (گویی خیر و برکت از بین مردم رخت بر بسته است و در همین کلاته حتی یک درخت زردالو وجود ندارد ، خدا به خیر کند.

خاطره ی دیگر

مرحوم پدرم قدرت نمازی از مرحوم پدرش ملا علی خان نمازی  می گفت :

در روستای بکاول در آن زمانها باسواد خیلی کم بوده و به جز چند نفر که یکی از آنها پدر بزرگم بوده و به خاطر اندک سواد خواندن ونوشتن که داشته به او ملا می گفتند و شبهای زمستان تا پاسی از شب مردم دور هم جمع می شده اند و او هم برای آنها کتاب داستان و شاهنامه و اسکندر نامه و امیر ارسلان و ...را می خوانده و مسایل دینی را نیز بیان می داشته است .

در خانواده ی پدر بزرگم که پنج پسر داشته علاقه ی عجیبی به موسیقیهای سنتی وجود داشت

هر پنج پسر خانواده به خوبی دوتار، سازو شش تار  و دوسازه را می نواختند .

مرحوم پدرم دوتار را استادانه مینواخت و شش تار را هم یاد داشت صدای نسبتا خوبی هم داشت و همیشه مشغول درست کردن و نواختن دو تار و خواندن انواع آهنگهای محلی  بود .

هنوز صدای دوتار زیبایش در گوششم زمزمه می کند و خاطرات گذشته را دوباره زنده می کند.

پدرم می گفت : مابزرگ شده بودیم و پدر بزرگت هم بسیار در کارهایش دقیق بود و عادت نداشت در  زمینهای نزدیک به روستا  کشاورزی کند و معتقد بود که زمینهای "سر تنوره "پیوالهای "جرگز " اگر چه خارو خاشاک زیاد دارند ولی اگر خوب شخم زده شوند و علفهای هرزش به خوبی جمع آوری شوند برای کشاورزی مرغوبترند .

به همین منظور بعد از نماز صبح همه ی خانواده را آماده میکرد و وسایل کشاورزی و گاوهای بسیار قوی را در فصل بهار موقع کاشت گندم دیم بر می داشتیم و به سر تنوره وجرگزو ...میرفتیم و با بیل و تیشه وکلنگ به جان زمینها جهت کندن خارو خاشاک می  افتادیم و خودش نیز در حالیکه پاچه هایش را بالا می زد  با شور و شوق خاص با گاوها زمین را شیار می کرد و گند م ،جو ونخود دیم می کاشتیم تا روزی حلال برای خانواده فراهم نماید .

       پدرم می گفت جالب این بود که  پدر بزرگت عادت داشت و به ما نیز می گفت : بایستی هر روز صبح چند سوره از قرآن را تلاوت نمایید و بعضی روزها نیز سوره های کوچک قر آن را با صدای بلند می خواند و ما نیز تکرار می کردیم ،  هر روز صبح با یاد و نام خدا و باخواندن سوره های کوچک قرآن که از روستا  بیرون می رفتیم  .

او معتقد بود با این کار خودمان را تا شب بیمه نموده ایم و توان کار کردنمان نیز چند برابر می شود.

  مسافتی از روستا را که می پیمودیم تا محل کار ساز و دهل می زدیم و بعد مشغول کار می شدیم، وهنگام برداشت محصول نیز با شادی و شعف خاصی مشغول کار می شدیم و این کار ادامه داشت.او همیشه حسرت گذشته ها و با هم بودنها را می خورد ( یاد و نام همه ی پدر بزرگها ، مادر بزرگها ، پدران و مادران  ف عموها و...که در بین ما نیستند گرامی باد )

آبهای جاری

آب کشاورزی و آشامیدنی  در این کلاته پراکنده و در داخل کالها  بازه ها قرار دارد و جمع آوری آن نیز بسیار مشکل و هزینه براست، به همین جهت و به علت خشکسالیهای اخیر کشاورزی در این کلاته به صفر رسیده است و کلیه ی باغهای میوه اعم از زردالو ، سیب ،بادام ، آلوو آلوچه  با وضع بسیار غم انگیزی که اشک انسان را در می آورد کاملا خشکیده است ، فقط تعدادی از درختان بادام دیم هنوز به صورت نیمه خشک باقی مانده اند.

 البته ناگفته نماند  علی رقم خشکسالی و کمبود شدید آب کشاورزی مالکین فعلی این کلاته جوانانی هستند که بیشتر در شهرها زندگی می کنند و دیگر حال و همبی برایشان باقی نمانده که سرزمین آبا و اجدادی خود را که از پدران ومادرانشان به ارث برده اند دوباره احیا کنند و درخت بکارند و کشاورزی را رونق دهند ( مردان هم همان مردان روغن زردی قدیم که اگر به کوه می زدی بر نمی گشتند )

یاد کربلایی نعمت نمازی ، حبیب نمازی ، قدرت نمازی ، محمد نمازی ، بهروز نمازی ، فرهاد نمازی ، یعقوبعلی یوسفزاده ، حسین یوسفزاده ، صادق یوسفزاده ، خداداد نظافت و...به خیر که سالها در این کلاته و جاهای دیگر زحمت کشیدند و کار کردند و به آبادی این سرزمین کمک نمودند و اکنون دیگر در بین ما نیستند و به جز یاد و خاطره ای از آنها باقی نمانده و کم کم به فراموشی سپرده می شوند (خداوند همه شان رابیامرزد و رحمت نماید شادی روح همه ی عزیزان صلوات)

                                              (حسن نمازی )




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

شهدای روستای بکاول


شهدای بکاول( ستواندوم شهید کربلایی نعمت الله حیدری بکاولی)

    ستواندوم شهید  کربلایی نعمت الله حیدری بکاولی
 
شهید به کشته شده در راه خدا، اسلام ، دین اسلام و کشور اسلامی می گویند.

     در متون اسلامی و قرآن ، شهید اسلام به انسانی گفته می شود که در راه اجرای فرمان اسلام یا دفاع از مرزهای کشور جان خود را از دست بدهد.

    طبق وعده قرآن ، خداوند و فرشتگان ، در بهشت به نفع شهید گواهی می دهند و شهید ملک خداوند ، و نعمتهایی که خدا برایش در بهشت آماده کرده است را مشاهده می کند .

    طبق آیات قرآن شهید نمرده است بلکه زنده بوده و شاهد و ناظر اعمال انسانهاست.

پای صحبتهای تنها خواهر شهید "ستواندوم نعمت الله حیدری "

 

روز بسیار سردی بود ، و در بکاول برف نسبتا خوبی آمده بود تصمیم گرفتم که اطلاعاتی از دوران کودکی و تحصیل شهید "حیدری " کسب نمایم به همین منظور  به خانه ی مرحوم رحمت الله قربانی پسر دایی عزیزم که بسیار مرد مهربان ، پرتلاش و با خداو با ایمانی بود بروم .

  و به بهانه ی اینکه دیداری نیز با دختران مرحوم  لیلا و زهرا که تازه از سفر معنوی مکه ی معظمه بر گشته بودند داشته باشم درب خانه را زدم مدتی طول کشید تا در ب منزل را باز کردند "لیلا " دختر مرحوم بود که ظاهرا صدایم راشناخته بود ، با لبخندی در را به رویم باز نمود بسیار خوشحال شد و چندین مرتبه گفت چه عجب ، چه عجب که به خانه ی ما آمده اید ،  

     راست می گفت از عید سال گذشته که به دیدارشان رفته بودم آنها را ندیده بودم و متاسفانه مهر و محبت در بین انسانها بسیار کم شده است .  در صورتیکه در گذشته ها که مرحوم مادرم  فاطمه قربانی ورحمت قربانی زنده بود ند بیشتر رفت و آمد داشتیم .

     "لیلا "تعارف کرد و منم با گفتن یاالله ، یا الله وارد خانه شدم خواهرشهید در حال خواندن نماز ظهر و عصر بود ، کرسی کوچک و زیبایی داشتند (ته خستم ور زیر کرسی ) جاتون خالی "لیلا "خانم سریع چای و میوه و شیرینی را در مجمعه ای که بر روی کرسی کذاشته بودند چید و ما هم سرماخورده و خسته و خیس تا جایی که توانستیم از فرصت استفاده کردیم تا نماز مادرش تمام شد  خوردیم که خوردیم ،

    مادر لیلا خانم  همسر مرحوم رحمت قربانی و خواهر شهید حیدری وارد خانه شد به احترامش بلند شدم احوالپرسی گرمی به عمل آوردیم و زیر کرسی نشستیم .

   از آخرین باری که دیده بودمش بسیار تکیده و پیر به نظر می رسید ، حقم داشت شاهد فوت پدر و مادر خودش ،  سه نفر از برادرانش ، همسرش و مخصوصا فرزندش حسین قربانی جوان برومند  دانشجوی رشته ی الهیات و فقه  که بسیار دوست داشتنی  و مهربان بود و در عنفوان جوانی بر اثر  تصادف به دیدار حق شتافت  بود  و کوهی از اندوه بر شانه هایش سنگینی می کرد.

     از اینکه به دیدارشان رفته بود حقیقتا خوش حال شد ، لیلا از سفر معنوی مکه برایمان تعریف کرد و خاطرات شیرینی بیان نمود .

زندگی نامه ی شهید حیدری

     کم کم دامنه ی بحث و گفتگو را عوض کردم و گفتم اطلاعاتی از زندگی شهید حیدری می خواهم بدانم .

   اشک در چشمانش جمع شد و از اینکه خاطرات گذشته را  با این سوال در ذهنش زنده کردم اندوهگین شدم .

"او " بسیار ساده و قشنگ گفت : اسم پدرمان "علی خان "و اسم مادر مان "حمیده "است و چهار پسر  و یک دختر که من باشم داشتند .پدرم فردی زحمت کش و سخت کوش بود و دوست داشت که بجه هایش در ناز و نعمت بزرگ شوند و سختی نکشند .

        کربلایی نعمت (شهید حیدری ) سومین فرزند خانواده بود و در خانواده مذهبی در روستای  بکاول دیده به جهان گشود  (از تاریخ تولدش یادش نبود ولی بر ستگ مزارش نوشته شده در دهم خرداد ماه هزارو سیصد و بیست متولد شده است ) و همچون دیگر کودکان هم سن و سالش دوران طفولیت را در کوچه پس کوچه های خاکی این روستا پشت سر گذاشت و به رشد و بالندگی رسید وپس از طی دوران طفولیت  موقع رفتن به مدرسه فرا رسیده بود .

      آن زمان در روستای بکاول و روستاهای اطراف مدرسه ای وجود نداشت  و کسی زیاد به تحصیل اهمییت نمی داد و اکثر دخترها و پسرها به مکتب خانه  که به (بچه مکتبی ها )معروف بود می رفتند و به فراگیری قرآن ،  که  اتفاقا دایی بنده و پدر رحمت قربانی  مرحوم حاج محمد قربانی در حسینیه ی روستا تدریس قرآن رابه بچه ها آموزش می داد  می پرداختند .

     خواهر شهید گفت : پدرم دوست داشت بچه هایش تحصیلات فرهنگی داشته باشند به همین منظور با سختی و مشقت فراوان شهید حیدری را در تربت حیدریه همراه با  فریدون عفتی فرزند مرحوم ملاقربان عفتی  که هم سن و سال بودند در مدرسه ای که  فکر کنم نامش علی تمدن بود  ثبت نام کردند  و یک خانه برای دونفرشان  اجاره نمودند و به این ترتیب آنها مشغول تحصیل شدند .

     خواهر شهید گفت : دوری از برادرم برایم من و خانواده مخصوصا مادرم بسیار سخت وطقت فرسا بود اوحقیقتا  با دیگر اعضای خانواده فرق داشت گویی برای شهادت آماده می شد او فردی بسیار مهربان ، خنده رو ، دوست داشتنی و خوش اخلاق بود و مرا نیز بسیار دوست می داشت هفته ها چشم انتظار بودیم که در روزها ی پنج شنبه  ،جمعه  به روستا بیاید و زمانی که او به روستا می آمد بهترین روزهای عمرم بود ولی وقتی که می رفت بسیار اندوهگین میشدم.

      او  گفت آن زمان ماشینی در روستا نبود که به تربت حیدریه رفت و آمد کند از خاطرات مادر مرحومش که مجبور بود  فاصله ی روستا تا شهر را برای دیدن فرزندش  پیاده طی کند و خوراکی و نان و...برایش ببرد بیان کرد و آه بلندی کشید و گفت خدا را باید  شکر کنید که الان در ناز و نعمت به سر می بریم.

     از اینکه  شهید تا کلاس چندم درس خوانده بود چیزی یادش نبود ولی احتمال می داد که تا کلاس نهم در تربت حیدریه  ادامه ی  تحصیل داده است .

       لبخندی زد و گفت یادمه که بزرگتر که شده بود با چند تا از هم کلاسیهایش با دو چرخه به روستا می آمدند و من بسیار از آمدنش با دوچرخه لذت می بردم .در جوانی نماز اول وقت را ترک نمی کرد و سه ماه تعطیلی که می شد و مدارس تعطیل بود در تامین مایحتاج وامرار معاش خانواده کوشش فراوان داشت وکمک به والدین و توجه به برادر و خواهر  را برای خود افتخار می دانست در تمامی شرایط دفاع از حق و حقیقت را سر لوحه تصمیم گیری خود کرده بود ، در مسائل اجتماعی ومذهبی ضمن اینکه نقش فعال داشت با امر به معروف ونهی از منکر دیگران را نیز تشویق به این گونه مسائل می نمود .

        خواهر شهید گفت "  فکر کنم  برادرم با قبولی در کلاس نهم  در ارتش  ثبت نام ودر ازمون ورودی قبول شد و یادم نیست که آموزشی را کجا بودند ولی بیشتر خدمتشان در تهران بود . و سالی یک بار حتما با خانواده به دیدارمان می آمد و ساعتها از روزگار برایمان تعریف می کرد او بچه هایم را بسیار دوست می داشت و همیشه برایشان دعا می کرد .

        با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت هر وقت به مرخصی می آمد حتما  فاصله ی تهران تا بکاول را طی می کرد ، به روستا می آمد و عادت داشت به همه ی مردم روستا سر می زد و احوال پرسی می کرد و صله ی رحم به جا می آورد .

      آخرین باری که به روستا آمد ، حال و هوای دیگری داشت حالا فکر می کنم شاید به او الهام شده بود  که می خواهد شهید شود ، برخورد و رفتارش کلی با دفعات قبل فرق می کرد ، متانت و وقار و مهربانی در حرکاتش نمایان بود ، "می گفت " با همه ی اهالی ده خداحافظی کرده ام .

          بامن و بچه هام خداحافظی کرد در حالیکه صورتش رابوسیدم ، رو به قبله ایستاد و گفت : خداوند خانواده و دخترهایت را حفظ کند خواهرم ناراحت نباش خدا بچه هایت را عاقبت به خیر می کند ، عجیب اینکه آهی کشید و گفت ، بکاول خداحافظ ، کوهها خداحافظ ، باغها ، تپه ها ، درختان خدا حافظ ، هر گز این صحنه را فراموش نمی کنم که دلم فرو ریخت و او  هم چون کبوتری سبکبال بال گشود و رفت و این آخرین دیدارمان بود.

      شهید حیدری عاشقی از عاشقان حسین که در تاریخ دهم خردادماه 1320پا به عرصه ی وجود گذاشت و با سر افرازی زیست و با رشادت و دلاور مردی با خصم زبون جنگید و سرانجام در مورخه ی 61/1/2 در عملیات فتح المبین در تنگه ی رقابیه به معشوق پیوست .

         خاطره ای از خودم در مورد شهید حیدری : یادم کلاس دوم راهنمایی بودم در مشهد درس می خواندم سه ماه تعطیلی به روستا می آمدم و در کارها به پدر و مادرم کمک می کردم ، با پدرم مرحوم قدرت اله نمازی داشتیم دیوار خانه مان را درست می کردیم من گل و سنگ به دست پدرم می دادم و یکی از خواهرانم نیز در این کار به ما کمک می کرد ، ناگهان صدای یا الله یا الله از کوچه شنیده شد و کسی می گفت "مش قدرت ، مش قدرت خونه اید ، از پله ها بالا آمد مرحوم پدرم گفت : آقای حیدریه و ما دستپاچه شدیم ، من تا آن زمان ایشان را ندیده بودم با همه ی ماها احوالپرسی کرد و رو کرد به مرحوم پدرم و گفت مش قدرت این بچه هار و اذیت نکن حیف نیست دختر ت رو اذیت میکنی

       لباسهایش را در آورد بیل را از دست من گرفت و شروع کردبه گل درست کردن و تا موقع نماز ظهر کمک کرد و دیوار را درست کردیم و در حین کار از گذشته ها و خاطرات دوران جوانی اش ، از کارش ، از بچه هاش و زندگیش در تهران صحبت می کرد و میگفت بچه هاتو حتما بذار درس بخوانند و در بکاول نگهشان ندار  نماز ظهر را درخانه ی ما خواند و به زور برای ناها ر نگهش داشتیم در حالیکه چندین مرتبه مرحوم مادرش برای ناهار دنبالش آمد .

    باور کنید هرگز چهره اش از یادم نمی رود ، باوقار ، متین ، دوست داشتنی ، بامحبت  و بسیار زیبا بود .یاد و خاطرات گرامی باد و انشاء الله همه ی بکاولیها را در جهان آخرت مورد شفاعت قرار دهد.

 اگر چه اطلاعاتم در مورد شهید گرانمایه  اندک بود از شما عذر می خواهم در آینده با تحقیق دقیقتر بیشتر خواهم نوشت ازهمه ی شما عزیزان دعوت می کنم اگر  اطلاعات و یا خاطره ای از شهدای بکاول دارید به ایمیلم ارسال کنید تا در وبلاگ بنویسم  .                                                           از این شهید گرانمایه فرزندانی به یادگار مانده که باعث افتخار بکاولیها و کشور می باشند ، در آینده از آنها بیشتر خواهم نوشت (حسن نمازی


)



 



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

بیا تاقدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه زیکدیگر نمانیم

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

       یک روز ساعت 4 بعد از ظهر  وسایلم رو جمع کردم داخل کوله پشتی گذاشتم و بعد از خداحافظی با خواهرام از خانه ی پدری که در روستای بکاول قرار دارد آمدم بیرون که بیام تربت ، مسیر رفت و برگشتم همیشه از" کال زندو " بود نمی دانم چه شد که یک دفعه دلم کشید که از کوچه برم

      از جلو حسینیه و مسجد که در " ته حصار " وسط روستا قرار دارد گذشتم و به سمت"  سر قلعه " حرکت کردم و از آنجا هم به سمت حمام که ماشینم رو آنجا پارک کرده بودم راه افتادم ناگهان جلو خانه ی محمد خاموشی دیدم سه تا خانم بسیار مهربان روی پله ها نشستن و دارن با هم حرف می زنند به محظ اینکه چشمشان به من افتاد با وجود اینکه سنشان هم از من بیشتر بود از جابلند شدن و منو شرمنده کردن ...

      عکسی رو که می بینید تصویر همان سه خانم مهربان ، صمبمی ، پاک و بی آلایش با چهره های دوست داشتنی است که با هم همسایه هستن و عمری رو  در کنار یکدیگر  به سر بردن و همیشه در شادی زندگی کردن  به هم نون قرض دادن و با محبت و مهربانی به دور از زرق و برقهای شهر با همون کمی که داشتن rاعت پیشه کردن و لحظات خوشی رو سپری کردن

 

     خانم وسطی زن محمد خاموشیه به محظ اینکه منو دید بسیار مهربانانه و با لبخند با لهجه ی زیبای بکاول گفت : (اهو حسن چکار منی مدنی از کیه ندیمت خوب ورم کال زندو مییی وو مری دگه ورمون قلعه بدر نمری چی عجب که دیمت زن وبچات چکار منن خوبن )

خانم سمت چپی که خنده ی ملیحی برلب دارد زن مرحوم  حسن غفوری مادر جواد غفوریه واقعا زن مهربان و دوست داشتنیه اونم با هام احوالپرسی کردو از زمانه و بازیهای عجیب و غریبش گله کرد و از درد پا می نالید این خانم مهربان مدتها ست که شوهرش فوت کرده و مثل اکثر یت مردم مسن روستا با اینکه بچه هاشون تو شهرها زندگی می کنند و بسیار هم مایلند که پدر و مادر پیرشان با آنها زندگی کنند ولی آنها همین خانه های گلی روستا رو به شهرها ترجیح می دن و به تنهایی زندگی می کنن  و به هیچ قیمتی راضی نمی شن که به شهر ها برن ،  البته مردم روستای بکاول بر خلاف بعضی جاها بسیار مهربانند و از هر فرصتی استفاده می کنند و به دیدار پدر و مادرشان می آیند  و هیچ وقت از آدمای مسن غافل نمی شن

     سومین خانمم که خانم مصطفی خاموشیه که اصالتا اهل اصفهانه ولی دست روزگار با بازیهای عجیب و غریبش اونو به بکاول کشونده  و سالهاست که دیگه از اصفهان فراموش کرده و با خوشی داره در بکاول زندگی می کنه و اززندگیشم راضیه و با مردم اجین شده و خو گرفته

     از فرصت استفاده کردم ، در حالیکه با هاشون خداحافظی کردم گفتم اجازه می دین ازتون یک عکس یادگاری بگیرم مادر جواد غفوری گفت : "  خدی  همی لباسا و سرو وضع می عکسماربگیری ،  بگیر خبه یادگاری ممنه "

      یک هفته از این ماجرا بیشتر  نگذشته بود که خبردار شدیم که مادر جواد غفوری دعوت حق رو لبیک گفته و از این دنیای فانی به دیار باقی شتافته است و پس از یکی دوماه نیز باخبر شدیم که محمد خاموشی نیز فوت نموده و همسر مهربان و صمیمیش را تنها گذاشته

      یک روز از همان کوچه می گذشتم خاطرات اون روز در ذهنم مرور شد و دیدم که اون کوچه دیگر این مهربانان را به خود نخواهد دید و مادر جواد غفوری دوباره نخواهد آمد و زن مرحوم محمد خاموشی نیز تنها ماند ، کوچه برایم بسیار دلگیر و ساکت به نظر رسید و دلم گرفت  و به یاد حرف اون مرحومه افتادم که گفت:  بگیرخبه  به یادگار ممنه ، (عکس به یادگار ماند و او دیگر در میان ما نیست ).

     پس بیایید این یکدم عمر را غنیمت شمریم و از زندگی و موهبتهای الهی که به ما ار زانی شده است نهایت استفاده و لذت را ببریم و به بهانه های پوچ و واهی از یکدیگر فاصله نگیریم و  با یاد خدا قدر لحظه لحظه ی زندگی را بیشتر بدانیم و (به هم نخندیم با هم بخندیم .)

      ( فوت این دو عزیز رو به خانواده های غفوری و خاموشی تسلیت عرض می نماییم ، روح و روانشان شاد و روحشان با ائمه  اطهار محشور باد ، انشاء الله )( حسن نمازی)


    بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم....

    بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را...دیگری مرا...

و باز هم همه ما تنهاییم. داستان غم انگیز زندگی این نیستکه انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم

آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود.

بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست! انسان های بزرگ دو دل دارند:دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد .

     عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری،

سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدرمحدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان.و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود.

انسان چیست ؟

شنبه: به دنیا می آید.  یکشنبه: راه می رود. 

دوشنبه: عاشق می شود. سه شنبه: شکست می خورد. 

 چهارشنبه: ازدواج می کند.  پنج شنبه: به بستر بیماری میافتدو
جمعه: می میرد                               (  حسن نمازی بکاولی)


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

مزار سه برارو(سه برادران9

مزار (سه برارو ) سه برادران:

          این مزارنیز ریشه در اعتقادات مذهبی  مردم این روستا دارد و تقریبا شرایط مزار قلعه را دارا می باشد ،  و در  فاصله ی دو کیلومتری جنوب  روستا در کلاته ی سرسبز و خوش آب و های" سبز آباد "چسبیده به کوه سبز آباد واقع شده است .

         این مزار به صورت سه تپه ی بسیار بلند  چسبیده به کوه سبز آباد که در باور مردم روستا به صورت سه قبر از سه برار (برادر)  می باشد قرار گرفته است .

       باور مردم بر این است و نسل به نسل از بزرگان نقل شده است که این سه برادر که صاحب کرامت بوده اند و در حال گریز  از دشمنان خود بوده اند دل خسته و غمین وقتی به کوه سبز آباد رسیده اند بیان داشته اند "ای کوه مارادر یاب ) و قبل از اینکه دشمنانشان به آنها برسند به صورت سه قبر در دامنه ی کوه در آمده اند .( شبیه قصه ی اصحاب کهف )

      مردم روستای بکاول و کامه علیا برای این مزار احترام خاصی قائلند و هیچ کس را یارای آن نیست که بوته ای هیزم یا خار و خاشک از این تپه ها بکنند.

       مالکین کلاته ی سبز آباد و اهالی روستا  ی بکاول سالی  یک بار نذر دارند  در فصل تابستان در کنار استخر زیبای سبز آباد گرد هم می آیند و چند دیگ حلیم پر از گوشت نذری بار می گذارند و ناهار  را به برکت این مزار با یکدیگر تناول می نمایند و یک روز پر خاطره و به یاد ماندنی را با اعضای خانواده سپری می کنند  تا محصولات کشاورزی  خود را  نیز از گزند بلایای طبیعی در امان  داشته باشند ، جای شما خالی 

      پس از صرف ناهار نیز حدود یک کیلومتر تا محل مزار را با گذشتن از تپه ماهورها جهت زیارت و راز و نیاز طی می کنند و شمع روشن می کنند و در همان محل نقل و شیرینی بین یکدیگر تقسیم می کنند   و سپس بر میگردند و با کتری سیاه و گداجوشها و به اصطلاح بکاولیها "حقه"  (  قوطی های سم که از جنس آلمینیوم است و چایهای بسیار خوشرنگ ، خوش طعم و لذیذی دارد) را بار می گذارند و با نو شیدن چای و میوه خستگی از تن می زدایند و کم کم برای رفتن به روستا آماده می شوند .

     در گذشته ها  بیشتر و در زمان حال کمتر اهالی  روستا مسیر رفت و برگشت  تا مزار" سه برارو "را سوار بر الاغ در حالی  که الاغهای خود را باقالی های رنگارنگ  تزیین نموده بودند  می پیمودند و جوانها مسابقه می گذاشتند و تا مقصد چهار نعل می تاختند و به دور از زرق و برقهای شهری با خاطر و خیالی آسوده  در حالیکه در مسیر به بزرگتر ها نیز احترام می گذاشتند ، شادمان و خندان و دوستانه به مقصد می رسیدند . (حسن نمازی )

 

                                                سلام خوش آمدید     

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

مزارات و زیارتگاههای روستای بکاول

مزارهای روستای بکاول:

         مزارهای روستای بکاول:

      زیارت و راز و نیاز دیداری است مشتاقانه و حضور در ساحت معنوی اولیاء خدا ، بزرگان دین و صفایافتگان مکتب اهل بیت ، در حقیقت رو یارویی قدسی و معنوی است . تشرفی آرزو مندانه که ارتباطی قلبی از سر اخلاص با حجت حق و واسطه فیض او بر قرار می کند . این حضور معنوی صحنه گذاردن بر حضور روح جاودانه متنعم است که زائرین مخلص خود را هدایت فرموده و تا در یافتن طریق کمال راهگشاست .

     روستای بکاول دارای دو مزار به نامهای "مزار قلعه "و "مزار سه برارو" (سه برادران ) می باشد .

مزار قلعه :

     این مزار دربالاترین نقطه ی روستاچسبیده به کوه بکاول قرار گرفته است و سنگهای چند تنی بسیار بزرگ  و درختان بید و بادام و یک درخت گردو در داخل آن قرار گرفته است و دور آن را یک  دیوار سنگی احاطه نموده  و از زیر همین سنگهای بزرگ  چشمه ی آب  شرب و کشاورزی روستا   جاری است ، که در مجموع جلوه و زیبایی خاصی به آن بخشیده است .

     این مزار هیچ گونه سنگ نوشته یا شجره نامه ای ندارد و هویت مدفون در این مکان معلوم نیست ولی مردم روستا نسل اندر نسل ارادت خاصی به این مزار دارند و این ریشه در اعتقلدات مذهبی آنان دارد .با این باور شبهای جمعه ارادتمندانش مخصوصا خواهران در این مکان شمع روشن می کنند و از پیر مزار مراد می طلبند و بر درختان بید و بادام انواع دستمال و شالهای رنگارنگ می آویزند .

      از جمله مراسماتی که هر ساله در فصل بهار در یکی از روزهای جمعه در این مکان بر گزار می گردد این است که کلیه ی کسانیکه گوسفند دارند یک روز شیر گله ها را نذر دارند و از کلیه ی اهالی وکسانی که در جاهای دیگر زندگی می کنند دعوت به عمل می آورند و در محل مزار(( شیر برنج )) درست می کنند و بین اهالی تقسیم می کنند و ناهار ظهر را شیربرنج میل می نمایند و بعضیها هم با نقل و شیرینی ار میهمانان پذیرایی می کنند و دعا می خوانند و بزرگترها و کوچکتر ها  یک روز شاد و به یادماندنی را در کنار یکدیگر سپری می نمایند و در واقع یک نوع دید و بازدید نیز محسوب می شود .

       عقیده ی مردم بر این است که با این نذر و نیازها  محصولات کشاورزی و باغات ومیوه و گوسفندهای خود را یک سال  از گزند سیل و تگرگ  بلایای آسمانی بیمه نمو ده اند.و از وجود همین مزار است که هیچگاه در سخترین شرایط خشک سالیها آب این چشمه خشک نشده و همیشه جوابگوی احتیاجات شرب و کشاورزی روستا را فراهم نموده است .




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

سر قلعه و استفاده های آن

سرقلعه واستفاده های آن در گذشته ها

 سرقلعه :

         در وسط روستا تپه ای گرد و بلند و  زیبا قرار گرفته  که  بر چهار جهت روستا احاطه دارد و به " سر قلعه " معروف است و روایت می شود ، که در گذشته های دور بر فراز این تپه برج و بارویی  ساخته شده بوده  که  سو راخهایی در چهار سمت این برج تعبیه شده بوده است ، و از این برج  به عنوان  نگهبانی و دید بانی  استفاده می شده ،  ولی در حال حاضر اثری از این برج و بارو وجود ندارد .

استفاده های سر قلعه :

جالب است بدانید تا چند سال قبل که برق به روستا نیامده بود از"  سر قلعه "به عنوان بلند گو استفاده می کردند . هر کس هر کاری داشت به سر قلعه می رفت و با صدای بلند  جار می زد و خبر را به گوش کلیه ی  اهالی می رساند  مخصوصا این خبرها را غروب که همه از سر کار بر می گشتند   اعلام می کردند مثلا  اگر کسی چیزی را گم می کرد به سر قلعه می رفت و می گفت (گسفندم امشو  به خانه نعمیه   د خنه ی هر که هست ور گه ) یا هنگام نماز موذن به سر قلعه می رفت و اذان می گفت یا بعضی شبها که در مسجد روستا روضه بود  کسی که روضه داشت چند نفر از کودکان پنج  تا شش ساله را به  سر قله می فرستاد و بچه ها دسته جمعی  چند مرتبه می گفتند ، الکتاب ، الکتاب ، الکتاب و مردم متوجه می شدند که باید به مسجد جهت رو ضه خوانی بروند، یا اعلام می کردند که( صبا خنه ی یک نفر بین که بریم برفای راهر پاک کنم ) یا ( صبا او قلعه پرخیزه ) یا ( صبا همه آماده بشن که می بریم به سر جوی ) و ....(حسن نمازی)


منبع این نوشته : منبع
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

خانه های روستا

خانه های روستای بکاول

خانه های روستا

خانه های روستا در دو بخش قرار گرفته است که بخش شرقی آن معروف به" باغ حسینعلی " بیشتر خانه های گوسفندی و در مرکز و غرب بیشتر منازل مسکونی واقع شده است . بیشتر خانه ها در دامنه پر شیب کوه بکاول با ساختار پلکانی قرار گرفته است به نحوی که پشت بام خانه ی پایینی صحن حیاط خانه ی بالایی را شکل داده است و تا بالا ترین نقطه چسبیده به کوه بکاول همین روال ادامه دارد . روستا ی بکاول از سمت شرق و غرب در احاطه ی باغها قرار کرفته است که به روستا زیبایی خاصی بخشیده است .(حسن نمازی)

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

داستان کشاورز و الاغ

داستان کشاورز و الاغ

کشاورز و الاغ


کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود...(حسن نمازی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

پو شش گیاهی

پوشش گیاهی

پوشش گیاهی :

از نقطه نظر پوشش گیاهی ، روستای بکاول از پر بها ترین سر مایه های حیاتی مردم شهرستان تربت حیدریه به شمار آمده و منبع تولیدات پروتئینی و دامی آن را تشکیل می دهد ، اما وفور آن بستگی به میزان بارندگی سالیانه و کانونهای آبگیر و چرای بی رویه دام دارد.

برخی از این گیاهان خاصیت دارویی داشته و گونه هایی نیز برای چرای دام و خوراک انسان مناسب است .(حسن نمازی )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

آبهای جاری روستای بکاول

آبهای جاری :

       به برکت وضعیت منطقه و اقلیم ، با برفی که در زمستانها بر قله های کوهها می نشیند در تابستانها از هر گوشه و کنار چشمه ای جاری می شود ، بستر بیشتر کالها (رودخانه ) از غرب به شرق می باشد .همچنین به دلیل کوهستانی بودن منطقه ، سیلابها و روان آبهای حاصل از ریزشهای جوی به تغذیه سفره های زیر زمینی کمک قابل توجهی می نماید.

      به طور کلی در محدوده ی این روستا دو کال مهم به نام "کال تنگل "و "کال بازه را ه "وجود دارد البته دائمی نیستند و بیشتر در تابستانها از برفی که بر قله ها می نشیند تغذیه می شوند ، این دو کال در ابتدای روستای "کامه علیا " پس از پیوستن "کال توخورده "کال کامه را تشکیل می دهند و پس از پیوستن کالهای فرعی روستای کامه علیا ، کامه پایین  و قلعه نو ، از محل دهنه ی غار وارد " کال سالار " و دشت شده و از مرکز دشت و تغذیه آب زیر زمینی از غرب کاریزک ناگهانی ، امیر آباد و سیاه سنگ از کوه "مندل "عبور می نماید و نهایتا به سد "شهید یعقوبی" می ریزد  می توان گفت سر چشمه ی " کال سالار " کوههای روستای بکاول می باشد .(حسن نمازی بکاولی)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

محصولات کشاورزی ودامداری

محصولات کشاورزی ، دامداری و درخت گردو

محصولات کشاورزی

محصولات کشاورزی این روستا  را بیشتر گندم  آبی و دیم ، جو ، نخود ، لوبیا ، عدس ،زعفران  و در سالهای پر آبی چغندر قند تشکیل می داد.

دامداری

      بیشترین  منبع در آمد مردم  بکاول دامداری و پرورش گوسفند  بودکه متاسفانه در حال حاضر به سفر رسیده است و علت آن هم در مرحله ی اول اختصاص بسیاری از مراتع به کاشت درختان بادام دیم و در مرحله ی دوم  گرانی آذوقه ها و نبود کاه و جو و همچنین حاضر نشدن کسی که چوپانی گله ها را به عهده بگیرد می باشد .

       زمانی این روستا چهار گله گوسفند داشت ولی در حال حاضر همه ی گوسفندان یک گله هم نمی شود و این یک گله هم چوپان مخصوصی ندارد و گوسفند اران برای چرای گوسفندان به اصطلاح بکاولیها گمار می کنند و  برای  هر ده گوسفند یک شبانه روز چرای گوسفندان را به عهده می گیرند .

درخت گردو :

درخت گردو نزد مردم بکاول از تقدس خاصی برخوردار است و هر درخت گردو یک ملک جداگانه به حساب می آید و همه ی اعضای خانواده از آن سهم  و ارث می برند به طوریکه ممکن است تعداد وارثین یک درخت گردوی دویست ساله بیشتر از تعداد گردوهای درخت باشد .(حسن نمازی)

 

 

 

 

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

جغرافیای انسانی روستای ییلاقی بکاول (ماسوله ی تربت حیدریه )

جغرافیای انسانی روستای ییلاقی بکاول (ماسوله ی تربت حیدریه )

روستای زیبا ، کوچک و ییلاقی بکاول در حدود 24 کیلومتری شمال شهرستان تربت حیدریه دربخش مرکزی بالاولایت واقع شده است . این روستا آخرین زیستگاه انسانی در شمال تربت حیدریه در بخش مرکزی به شمار می آید که به استناد سر شماری ها بالغ بر 58 خانوار 185 نفر جمعیت دارد .

میانگین سنی اهالی ساکن در روستا حدود 40 سال می باشد ، متاسفانه قهر  و نامهربانی طبیعت  ، کمبود زمینهای کشاورزی  رشد جمعیت باعث مهاجرت عده ی  زیادی از جوانان جویای کار روستا به شهرهای بزرگ  شده است .

بالغ بر 250 خانوار و جمعیتی حدود 650 نفر در شهرهای بزرگ پراکنده شده اند که بیشترین جمعیت در شهر مقدس مشهد و در منطقه ی سیدی سکنی گزیده اند ، و مابقی در شهرهای تهران ، اصفهان ، گرگان ، سرخس و تربت حیدریه مشغول امرار معاش می باشند که مسلما اگر شرایط زندگی در روستا مهیا می بود هر گز جلای وطن نمی کردند و با کمترین امکانات حاضر بودند در سرزمین آبا و اجدادی خود زندگی نمایند .

     از روستای زیبای کامه علیا که عبور نمایی بعد از عبور از کال توخورده  روستای زیبا ی بکاول دیده می شود و حدود یک کیلومتر از روستای همسایه کامه علیا فاصله دارد و جالب است که در همین یک کیلومتر فاصله کلی گویش دو روستا با یکدیگر تفاوت دارد .

      در ابتدای ورودی روستا باغهای سیب و گلابی و بادام قرار گرفته است و مناظر زیبای این روستا را درختان سر به فلک کشیده ی سپیدار زیبایی دو جندانی بخشیده است و جالب است که باغهای این روستا هیچ گونه دیواری ندارد و همه باغها به یکدیگر راه دارد و مردم این روستا آنقدر مقید به هلال و حرام و به جا آوردن حق همسایگی هستند که به هیچ عنوان حاضر نیستند که به حق یکدیگر تجاوز نمایند حتی اگر میوه ی باغ همسایه در داخل باغش ریخته باشد آن را جمع آوری وبه صاحبش تحویل می دهد.

     بعد از گذشتن از باغها در ابتدای ورودی شرکت نفت و بلافاصله مدرسه و در بلندیها و بر فراز تپه ها خانه های زیبای روستا که هنوز اکثر آنها بافت قدیمی خود را حفظ نموده و بیشتر از سنگ و خشت خام  و چوب ساخته شده است چشم نوازی می کند ،  بعد از پیمودن سر بالایی تند وارد یک محدوده ی نسبتا باز به نام ته "ته حصار"  می شوی  که مسجد جامع و حسینیه ی روستا در آن محل واقع شده است و مسجد وحسینیه به هم نزدیک می باشند و بیشتر مراسم عزاداری و تعزیه در این محل باز و وسیع انجام می گیرد .

       در ابتدای سر بالایی  قبل از رسیدن به ته حصار " در قلعه " (درب ورودی قلعه ) وجود دارد که شاید در گذشته ها واقعا درب ورودی روستا بوده است که در حال حاضر وجود ندارد ،

      نرسیده به در قلعه کوچه ای  به  سمت راست جدا می شود که  خودش دوکوچه می شود سمت راست انتهای آن  "پی باغا " می باشد  و  کوچه ی مستقیم به جوی آب  و به سه راهی می رسد ، که سمت راست به باغهای "پایین "و سمت چپ به   آسیاب قدیمی که متاسفانه تخریب شده است و  به "ته حصار "و سر کوچه  منتهی می شود ، و کوچه ی مستقیم نیز  بلافاصله به دو قسمت راست و چپ تقسیم می شود که سمت راست به "باغ حسینعلی " و سمت چپ به سر کوچه و استخر بزرگ روستا امتداد پیدا می کند .

     در ته ی حصار دو کوچه در  سمت چپ وجود دارد که یکی به کوچه باغها و حمام و دیگری به کال زندو منتهی می شود و کوچه ی مستقیم نیز به سر کوچه و انتهای روستا و سرچشمه ی آب اشامیدنی و کشاورزی و قبرستان و مزار روستا می رسد .(حسن نمازی)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

قنات روستای بکاول (قنات که نه ، چشمه ِی آب خدادادی و خود جوش )

قنات روستای بکاول (قنات که نه ، چشمه ِی آب خدادادی و خود جوش )

 قنات روستای بکاول  (قنات که نه ، چشمه ِی آب خدادادی و خود جوش )
 در ویکی پدیا ، دانشنامه ی آزاد  و منبع (( بانک اطلاعاتی قنات های کشور )) وزارت جهاد کشاورزی ایران . بایگانی شده از نسخه ی اصلی در 4 تیر ماه 1391در باره ی قنات بکاول چنین آمده است :
بکاول قناتی است که در روستای بکاول از توابع بخش مرکزی، شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی قرار دارد.
مشخصات قنات طول این قنات ۸۰ متر است، تعداد ۶ میله چاه دارد و عمق مادرچاه این قنات ۵ متر می‌باشد. دبی این قنات ۱۵ لیتر بر ثانیه است.    
   تعداد مالکان این قنات ۳۰ نفر می‌باشد و اراضی تحت کشت این قنات ۴۵ هکتار می‌باشد.  
     اما می توان گفت آب کشاورزی و شرب روستای بکاول قنات نیست بلکه چشمه ای است خدادادی و جوشان که سالهای متمادی است، به قوه ی الهی و بدون دخالت انسان از دل کوه بکاول وسنگهای  صخره ای بسیار بزرگ واز محل مزار روستا در سطح زمین جاری است و هیچ گونه چاهی در آن وجود ندارد ، فقط بر اثر فرسایش و بارانهایی که گاهگاهی از کوه جاری شده و گل و لای را با خود به ورودی این چشمه آورده است  و آن را مسدود نموده مالکین این به اصطلاح چشمه یا کاریز در طول چندین سال  توانسته اند حدود 3 متر زیر سنگهای بزرگی چند تنی  را که برروی این چشمه قرار گرفته اند با بیل وکلنگ حفاری نمایند  تا آب این چشمه به خارج هدایت شود ،         که در حال حاضر اطراف آن را سنگ چین نموده اند و  با سنگ و چوب روی آن را به طول 10متر جهت جلوگیری از ورود گل و لای و حیوانات پوشانیده اند .    
   آب این چشمه پس از خروج از مزار و گذشتن از باغ "سراو" و کال زندو وارد استخر روستا می شود .در فصل کم آبی شبها آب را در استخر ذخیره می کنند و روز مورد استفاده قرار می دهند .   
   آب این استخر پس از خروج از استخر یک جوی آب در "باغای بالا " مورد استفاده قرار می گیرد و یکجوی آب هم از وسط روستا عبور می نماید که در محل سر آسیاب به دو قسمت تقسیم می شود یک جوی آب به سمت "ته حصار و جلو مسجد جامع "و حمام روستا که در حال حاظر تعطیل است عبور می نماید و مورد استفاده کشاورزی آیش ""بر گدار "قرار می گیرد .    
  جوی دیگر نیز جهت استفاده ی باغای "پیی"و آبیاری زمینهای کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد .   
     دبی این چشمه در فصول مختلف سال متغییر است به طوریکه درگذشته ها قبل ازخشکسالیهای اخیر در زمستانها زمانهایی که برف و باران  زیاد می بارید مخصوصا در اوایل بهار حتی از از قسمتهای بالایی کوه بکاول آب جاری می شود و آبشارهای بسیار زیبایی را به وجود می آورد ولی بر اثر مرور زمان مخصوصا در ماههای گرم سال  شهریور و مهر آب این چشمه کم می شود و جوابگوی باغات و  محصولات کشاورزی نمی باشد .ولی در فصل زمستان به مرور بیشتر می شود .   
    خوشبختانه  کسی را یاد نمی آید که این چشمه خشک شده باشد و همیشه جوابگوی آب اشامیدنی و آبیاری باغها بوده است . آب بسیار گوارا و شیرینی دارد وکاملا معدنی است  جالب است  بدانید که در فصل زمستان گرم و در فصل تابستان بسیار سرد می باشد.  
گردش مدار آب روستای بکاول چهارده شبانه روز است  یعنی هر چهارده شبانه روز که بگذرد نوبت گروهی از مالکین می رسد که کشاورزی نمایند . تعداد مالکین در حال حاظر بیش از 50 خانوار است و به علت کمبود آب و زمین کشاورزی اکثر جوانان به شهرها مهاجرت نموده اند چون نمی توانند امرار معاش نمایند .
اگر خانواده ای که در گذشته یک شبانه روز آب داشته املاک خود رابین  وراث و فرزندانش تقسیم نماید شاید به نوه ها و نبیره هایش دو وجب زمین و ده دقیقه آب برسد " خوب حالا بیا و مهاجرت نکن
 زن و بچه نان بده پناه بر خدا " ( حسن نمازی ) 

  




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

bekavoll-bekavol-bokavol

عکس پرسنلی

Bekavol, Torbat-e Heydarieh

From Wikipedia, the free encyclopedia
Bekavol
بکاول
village
Bekavol is located in Iran
Bekavol
Bekavol
Coordinates: 35°29′39″N 59°08′59″ECoordinates: 35°29′39″N 59°08′59″E
Country  Iran
Province Razavi Khorasan
County Torbat-e Heydarieh
Bakhsh Central
Rural District Bala Velayat
Population (2006)
 • Total 198
Time zone IRST (UTC+3:30)
 • Summer (DST) IRDT (UTC+4:30)

Bekavol (Persian: بکاول‎‎, also Romanized as Bekāvol)[1] is a village in Bala Velayat Rural District, in the Central District of Torbat-e Heydarieh County, Razavi Khorasan Province, Iran. At the 2006 census, its population was 198, in 58 families.[2]

References

  • Bekavol can be found at GEOnet Names Server, at this link, by opening the Advanced Search box, entering "-3779589" in the "Unique Feature Id" form, and clicking on "Search Database".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی