روستای بکاول

خوش آمدید

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

دکتر علی حیدری بکاولی

مدتها بود که می خواستم برم خدمت دکتر علی آقا حیدری فرزند شهید نعمت الله حیدری بکاولی ، برادر دکتر علی رضا حیدری بکاولی برسم و با ایشان از نزدیک گفتگویی داشته باشم

چندین بار رفتم ولی ایشان تشریف نداشتند تا اینکه با الا خره روز دوشنبه ساعت 5 بعد از ظهر به مطبشان رفتم

منشی ایشان گفتند ساعت شش و نیم آقای دکتر تشریف میارن ، برگشتم و تا ساعت مقرر در خیابانهای تربت حیدریه خودم را سرگرم کردم باور کنید مگه ساعت شش و نیم می شد.

خلاصه ساعت شش و چهل و پنج دقیقه به مطبشان  رسیدم ، مطب بسیار زیبایی داشت و  خیلی زیبا تزیین شده بود و بسیار مرتب بود چند مریض در نوبت بودند ،

از منشی پرسیدم اقای دکتر اومدن ، گفتند بله تشریف آوردن دارن مریض می بینند مدتی نشستم تا مریض را ویزیت کردند.

رفتم داخل لبخند ملیحی به لب داشتند و با چهره ای خندان مرا پذیرفتد به گرمی حال و احوال کردیم ، کنارشان نشستم و ضمن اینکه با هم حرف می زدیم اتاق را ور انداز کردم اینجا هم بسیار عالی بود معلوم بود دکتر بسیار خوش صلیقه اند یواشکی به هشون احسن گفتم

  بهشون گفتم دکتر عزیز اگه زحمت نیست و وقتتان کرفته نمی شود از گذشته ها برام بگین

بنا بر گفته های خودشان در 1357/2/27از پدر و مادری بکاولی در مشهد مقدس زاده شده ودر سال 61 پدرشان به درجه ی رفیع شهادت رسیدن ؛ یعنی ایشان چهار سالشان بوده که سایه ی پر مهر پدر از سرشان رخت بر بسته

آثار غم و اندوه را بر چهره شان مشاهده کردم و دلم گرفت و غمگین شدم اما به خودم نیاوردم .

ایشان تحت حمایت  مادری مهربان ، فداکار ، متدین و فاضله دوران کودکی را طی کردند و در سال63  به مدرسه ی ابتدایی شهید اشکذر وارد شدند و دوران ابتدایی را در این دبستان با موفقیت خیره کننده ای طی نمودند.

دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شاهد از سال 69تا 71 با موفقیت به پایان رساندند و از سال 72تا 75 را در دبیرستان شهید حکمت به پایان رساندند ( نکته قابل توجه اینکه دوران ابتدایی تا دبیرستان را در مدارسی طی نموده اند که مزین به نام مبارک شهدا بوده است)

در سال 1375 در کنکور قبول شدند و در دانشگاه  علوم پزشکی مشهد ادامه ی تحصیل دادند و موفق به اخذ دکترا شدند

در سال 86  موفق  ورود به مقطع تخصصی قلب شدند و  بورد تخصصی قلب را اخذ نمودند ( آفرین  به این دکتر جوان.)

ایشان با عشق و علاقه ای که به مناطق محروم  ، مخصوصا تربت حیدریه داشتند از سال 91 به این شهرستان آمدند و ضمن اینکه  در مطب شخصی کار می کنند ، رییس (سی سی یو )بیمارستان نهم دی تربت حیدریه نیز می باشند ،

اما ایشان خبری به من دادند که نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه مدت 17 روز  دیگر بیشتر در تربت نیستند و انشا الله منتقل مشهد می شوند .

نکته قابل توجه اینکه دکتر علاوه بر طبابت ذوق  هنری بسیار خوبی دارند و به هنر علاقه مند می باشند

و عکسهای بسار زیبایی از طبیعت بکاول و کامه گرفته  بودند که برایم ارسال نمودند که می بینید.

جالبتر اینکه همین امروز که پیششان هستم روز تولدشان می باشد که بنده این موضوع را به فال نیک می گیرم و از طرف همه ی بکاولیها به ایشان تبریک می گویم.                     (حسن نمازی بکاولی )

زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست

و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست

سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم . .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

ولادت حضرت عباس گرامی باد

حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان  سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.

 ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین

قضیه ازدوادج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود که پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلکه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.

 تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

 با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

 شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود که برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت کرده اند. گویند: در یکى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید معاویه یکى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء که دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است که جنگ وى بروم بلکه من هفت پسر دارم و یکى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یکى از پسرانش را فرستاد که از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد که او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این که هر هفت پسر در نبرد با او کشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان کارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاکت رسید که این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند که این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

 و همچنین نقل کرده اند در جنگ صفین هنگامى که سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در رکاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد که شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند که در این جمع که موفق به باز کردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.

 پس از مرگ معاویه که حاکم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى برهنه بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

 فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى کند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.

 چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:

چون اقتدا به جعفر طیار کرده ایم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پیروى زخط علمدار کربلاست    دوستى که داده ایم به راه رضاى درست

 امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:

عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد کرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.

 علم عباس

وى تنها به عنوان یک قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلکه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نکته دارند که وى از زمان کودکى شروع به تغذیه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند که عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلکه وى عالم استاد ندیده بود.

 حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)

حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت که حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تکیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.

 عباس همان طور که على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى کرد عباس همچنانکه على که باب حوائج دربار پیامبر بود و هر کس رو به ساحت ایشان مى کرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر کس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.

 عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکارى کرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداکارى کرد.

 القاب حضرت عباس

براى ایشان 16 لقب شمرده اند که هر کدام جلوه اى از فضائل، کرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.

 1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى کرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افکند.

 2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این که وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیکى زاده او و مولود سرشت پاکش بود.

 3 ـ ابوالقربه: (پدر مشک) به خاطر مشک آبى که بر دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقایى مى کرد.

 4 ـ سقا: به خاطر این که آب آور تشنگان بخصوص در سفر کربلا بود.

 5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.

 6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است.

 کربلا  کعبه ی  عشق است  و  من  اندر  احرام      شد  در  این کعبه ی  عشاف دو تا تقصیرم

  دست  من خورد  به آبی که   نصیب تو  نشد          چشم  من دید در آن  آب روان  تصویرم

   اید  این  دیده  و  این   دست   دهم    قربانی          تا  که  تکمیل  شود حج من و تقصیرم

                                                                  حسن نمازی بکاولی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

یاد باد آن روزگاران

ا

 

 

زیباساز

زیباساز

    این عکس باغ حسینعلی پشت باغای پیی(روز جمعه  ساعت 3 بعد از ظهر                 55/2/17

اسم این خانم مهربان و بی آلایش و خندان عذرا وزیری  است

خانم محمد اسدی  (محمد عزیزالله) پدر و مادرش و اکثر فامیلا و قوم و خو یشاش  در  روستای همجوار کامه علیا ساکن می باشند .

خودش هم دوران کودکی و نوجوانی را در کامه گذرانده است و قسمتش این بوده که به روستای بکاول بیاید و با محمد اسدی ازدواج کند و الان مدتهاست که در همین روستا زندگی می کند و فرزندانش نیز همه بزرگ و عروس و داماد شده اند و در مشهد و... می باشند و گاهگاهی هم به پدر و مادر سر می زنند .

از توخورده بر می گشتم که دیدم دارد می رود به علف ، با هاش حال و احوال کردم و حال همسرش رو پرسیدم گفت سخت مریض است و سکته کرده

ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که به دیدارش برم و حالش را بپرسم


جمعه 95/2/24 ساعت 11

بنابر قراری که با خودم گذاشته بودم ساعت یازده از خانه آمدم بیرون ابتدا در سر خاکا برای کلیه ی اموات فاتحه ای خواندم سپس رفتم پشت در ب خانه ی اقای محمد اسدی در زدم کسی در ب را باز نکرد ، گفتم شاید در خانه نیستن از پشت بام خانه صدازدم آقای اسدی در خانه بود اما تنها  ؛ به سختی در را باز کرد

باهاش حال و احوال کردم ، باور کنید بسیار خوشحال شد ، ماشا الله ؛ حالش بد نبود آن تصوری که من نسبت به او داشتم که فکر می کردم نمی تواند راه برود آنجوری نبود حالش خوب بود فقط از ناحیه ی دست راست  در رنج بود .

خانمش در خانه نبود گفت : رفته به کلاته خوجه علی آب بگیرد و علف بیاورد.

هرچه اصرار کرد که برویم در خانه بشینیم نپذیرفتم همان بیرون هوای خوبی داشت مخصوصا که از پشت

بام خانه اش بر کلیه ی روستا مسلط بودیم و هر نوع رفت و آمدی را زیر نظر داشتیم مناظر زیبایی دیده می شد و چشم اندازهای جالبی داشت .

مدتی با هم صحبت کردیم بسیار در دل کرد از گذشته ها صحبت کرد کلا دل پر دردی داشت و و خیلی

از دنیا و بی وفاییهایش شکایت کرد و  می نالید از دست زمانه

سی سال از بهترین سالهای عمرش را چوپانی کرده بود و به گفته ی خودش آب زیر پونه خورده بود از

خاطراتش از کوهها ، تپه ها ، دشت و صحرا و تلاشهایی که در این مدت برای معاش زندگی انجام داده بود گفت .

خداییش نباید یک قانونی باشد که لا اقل افرادی که در روستاها زندگی می کنند و شغل دولتی ندارند باز

نشسته شوند و در پایان عمر از زندگی لذت ببرند چقر خوب است که دولت به فکر این گونه افراد باشد که

در واقع حق شان هم می باشد .

از روزگاران جوانی و زحماتی که کشیده بود و همه را بیهوده می پنداشت گفت .یادش به خیر که چه

زحماتی کشیدم

به گفته ی خودش که گفت : (نگاه کو ازم لو جوی تا بمی بالا چار پنج طبقه خنه طیار کردم همه رم خدی

سنگ جوونای حالا نون مفت مخرن دوتا سنگ نمتنن دبالا هم بگذرن)

بدم نمی گفت خداییش دقت کردم دیدم از لب جوی آب تا سر تپه خانه های سنگی درست کرده تا بالای

تپه که یک دستگاه خانه ی آجری جهت نشستن ساخته است .

دنیا همینه من و شما هم از این قاعده مستثنی نیستم پس بیایید با هم مهربان باشیم و باهم بخندیم

حتما تصمیم بگیرید هر وقت به روستا رفتید از اینجور افراد که سرمایه های روستا می باشند سرس بزنید

و صله رحم به جا آورید .      

                                                                                         (  حسن نمازی بکاولی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

یعقوب وفرزند زناکار

داستانها کوتاه وپرمعنا

یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟

آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .

شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .

یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم ؛
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.

گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

خانواده خوشبخت

روزجمعه  95/2/16حدودا ساعت دوازده ظهر  با توجه به قولی که به خانواده ام داده بودم که در یک فرصت مناسب آنها را به سَر چِلا ( بلندترین قله کوه بکاول) ببرم بالاخره فرصت را غنیمت شمردم و سور و ساط را چیدم و عزم را جزم کردیم و به راه افتادیم که ....

رفتم به باغ سر او (سر اب) که باطریهایم را پر آب کنم و بروم

دیدم زیر درخت جوز (گردو) کهنسال باغ سر او  یک زوج بسیار خوشبخت مثل دو تا کبوتر کنار هم نشسته اند و از زیباییهای خدادادی طبیعت لذت می برند .

فکر می کنید این زوج خوشبخت کی بودند . درست حدس زدید ایشان خانعلی خندان بکاولی فرزند مرحوم حاج حسینعلی خندان بکاولی بودند .

 (روح این مرحوم   حاج حسینعلی خندان و همسرش  و یوسفعلی یوسفزاده و همسرش شاد و بد نیست نثار روح ایشان و اموات خودتان   فاتحه ای بخوانید. )

برگردیم به اصل ماجرا :

اینکه گفتم خانواده ی خوشبخت  اینه که جناب خانعلی خودش مردی با وقار ، متین  و خوش برخورد و همسرشان نیز بسیار باادب ، محجبه ، مهربان و بامعرفت هستند و از زمانیکه ایشان را می شناسم مطمئنم که حتی یک کلمه حرف زشت  کسی از ایشان نشنیده باشه ایشان الگوی کامل یک زن مسلمان می باشند.و خوشحالم که با این بانوی عزیز نسبت فامیلی نیز دارم .

این زوج خوشبخت   فرزندانی نیز تحویل جامعه داده اند که بسیار با معرفت  و با علم و دانش می باشند ولی چون اطلاعاتم در مورد فرزندانشان کم است به همین بسنده می کنم و در آینده و کسب اطلاعات  ، فرزندانشان را نیز بیشتر معرفی خواهم نمود،

بازم اینکه گفتم خانواده خوشبخت و خوب اینه که  ، همان طور که می دانید در روستاها در گذشته ها اختلافات فامیلی اجتناب ناپذیر بود و گاهگاهی بین فامیلهای مختلف جنجالهای زود گذر به پا می شد ولی هیچگاه من که ندیدم این خانواده حرف ناشایستی به کسی بگویند  و همیشه جانب احتیاط را رعایت می کردند .

خلاصه : وقتی آقای خندان را زیر درخت گردو دیدم با چهره ای خندان با هم روبوسی و چاق سلامتی کردیم و  از اون صحنه ی زیبا که آنقدر با محبت  و مهربانانه کنار هم نشسته بودند خیلی خوشم اومد و ازشون اجازه گرفتم که یک عکس بگیرم و تو سایتم بزارم که آقای خندان هم پذیرفت و به خاطر این محبت ازشون سپاسگزارم .

البته یکی از پسراشون با خانمش اومد و با هم احوالپرسی کردم که دقیقا مثل والدینشون با محبت بودند اما روم نشد که از زندگیشون مطالبی بپرسم  و اطلاعات جامعی به دست آورم تو راه که از کوه می رفتم بالا با خودم فکر کردم که در برگشت مجددا می رم و اگه اجازه بدن یک عکس دسته جمعی می گیرم و اطلاعات بیشتری از کار و بارشان می پرسم اما خجالت کشیدم ( امان از خجالتی بودن ) البته وقتی بر گشتم دیدم اونا نیستن و رفتن  خیلی دلم گرفت.

خانواده محترم خندان عزیز هرکحا هستید در پناه خدا موفق و موید و تندرست باشیداگه دوست داشتید اطلاعاتی از محل کار و ادرس و شماره تلفن محل کارتون رو به ایمیلم بفرستین تا منتشر کنم

متشکرم           (حسن نمازی بکاولی)


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

عید مبعث

زیباساز

AKSGIF IR Holy Prophet gif %D8%B9%DB%8C%D8%AF %D9%85%D8%A8%D8%B9%D8%AB %D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A92 %D8%A8%D9%86%D8%B1 تصاویر و نوشته های مربوط به عید مبعث

 

بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم)

 

بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می‌باشد.

همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه‌ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره‌ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته‌اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است.

بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر می‌نماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود می‌شناخته اند. با مراجعه به تاریخ می‌توان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌اند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، می‌توان به "بحیرای راهب" اشاره نمود.

بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثه‌ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می‌شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری می‌کرد."

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می‌بردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره می‌گرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) می‌رفتند. این کناره‌گیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه‌گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می‌رفت و مستمندانی را که از آنجا می‌گذشتند، اطعام می‌نمود.

در واقع می‌توان گفت که این خلوت‌گزینی، زمینه‌ای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمه‌ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار می‌رفته است.

در دوران این خلوت‌گزینی‌ها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی می‌نمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا می‌برد.

پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف می‌نمودند.

این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع‌ترین و خاضع و خاشع‌ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند.

 

نزول اولین وحی

به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:

"بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که به‌وسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست، آموخت."

همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می‌توان به شنیده شدن صدای ناله‌ای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می‌گوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را که من می‌بینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمی‌شوی."

همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت‌گزینی‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بوده‌اند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می‌دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته‌اند. البته مطالعات تاریخی بیان می‌نماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت.

 

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی

 قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی می‌شد و ایشان حالات فوق العاده‌ای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، به‌طور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را می‌توان برشمرد:

اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند.

ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار می‌گرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.

 

بازگشت از کوه حرا

پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت:

"به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر برده‌ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."

 

نزول سوره مدثر

در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که:

"بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر

به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر"

می‌توان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظه‌ای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیه‌های کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.

 نخستین مسلمانان

همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علی (علیه السلام) به دلیل نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ایشان بوده‌اند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر می‌رسد که حضرت علی (علیه السلام) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظاره‌گر بوده‌اند، در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند.

خود ایشان نیز در چندین خطبه (در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد می‌شد، می‌فرمایند: "من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم."

همچنین می‌فرمایند: "هیچکس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است."

در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین زن مسلمان بوده‌اند، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشته‌اند، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بوده، ضمناً، همانطور که در قسمتهای قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده اند.

بعد از این دو بزرگوار می‌توان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد.

 بعد از بعثت

پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام می‌دادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه می‌کردند. گفته می‌شود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه می‌خواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای می‌آوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند.

          ( حسن نمازی بکاولی)





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

ریواچ(ریواس)

زیباساز

با توجه به اینکه در حال حاضر فصل وفور ریواس است بد نیست در باره ی این گیاه مطالبی را بدانید.

جالب است بدانید یکی از دوستانم به من گفت  : "نمازی  ' شما بکاولیها و صنوبریها و کامه ایها خوب سر مردم کلاه می گذارید و ریواسهایی که در زمین خدا می روید جمع می کنید و با قیمت گزاف در کنار جاده ها به مردم  می فروشید .

به او گفتم حاضرم ناهار و شامت   را بدهم و شما هم بیایید و از بکاول ریواس که به قول شما در کوه  و تپه می روید جمع کنید و لااقل برای فرزندانت ببری

او هم نامردی نکرد و با زن وفرزندانش یک روز میهمان ماشد که ریواس جمع کند.

من هم نامردی نکردم و یک کیسه و یک بیل به اودادم و او را بردم به سر چلا برگهای ریواس را که بسیار هم بزرگ شده بودند به او نشان دادم و گفتم حالا جمع کن و هم برای خودت ببر و هم برو در کنار جاده بفروش

در حالی که عرق از سر و کولش میبارید گفت: بابا ما ...کردیم و همچین ریواسی نمی خواهیم اما به او ثابت شد که ریواس جمع کردن و فروختن به این سادگیها هم نیست

به اقرار این بنده خدا بعد از اینکه توضیحاتی در چگونگی این گیاه دادم گفت: خداییش اگر کیلویی ده هزار تو مان هم بفروشند باز هم کم است.

 

چگونگی برداشت ریواس

 ما بکاولیها به ریواس می گوییم ( رواچ)

بد نیست بدانید ریواس در کوهها  و تپه ها و جاهای سخت و صعب العبور در روستای بکاول می روید و کار سخت و طاقت فر سایی است تا بتوان آن را پرورده کرد و به فروش رساند.

عده ای از اهالی روستای بکاول و کامه و صنوبر و ... قسمتی از مایحتاج زندگی خود را از محل پرورش ریواس به دست می آورند.

برای  پرورش این گیاه  ابتدا در فصل بهار و ماه ا ردیبهشت بندگان  خدا  می روند در کوهها روی برگهای ریواس سنگ می گذارند  تا قسمتی  از برگها  زیر ا ین  سنگها باقی بماند و به اصطلاح به آن ( سنگ نشو ) می گویند.

 قسمتی از این این برگها   زیر این سنگها می ماند و   سال دیگر در آغاز فروردین می روند و سنگها را از روی برگهای پوسیده بر می دارند و ( قورنه اش )   (جوانه ی تازه روییده ) را پیدا می گنند و دور آن سنگ می چینند و رویش خاک می ریزند و هرچه بیشتر رویش خاک بریزند درشتتر و بزرگتر می شود .که به آن می گویند ریواس پرورده .

حال اگر بر روی آن خاک نریزند بلافاصله که از خاک بیرون آمد تبدیل به برگ می شود   و دیگر کار از کار گذشته و پرورده نمی شود  و برای خوراک گوسفندان مورد استفاده   قرار می گیرد.

یک فرد بسیار قوی می تواند در روز  پنجاه  تا هفتاد ریواس  را خاک بدهد که به اصطلاح بکاولیها ب ه آن  ( گو) می گویند گو یا    (گود ریواس)

بعد مدت پانزده تا بیست روز که گذشت می روند و آنها را که سراز خاک در  آورده اند با بیل می کنند و در داخل کیسه یا خورجین می گذارند  و بار الاغ می کنند و می آورند در کنار جاده یا دم تونل خماری به شما عزیزان می فروشند و شما هم با ناز و ادا می خرید و می گویید  ، گران است در حالی که برای زدن پنچاه عدد گود ریواس دو روز کار میکنند یعنی خرجل و دخل یکی می شود.

0                                                                               (حسن نمازی بکاولی)

از فواید و مضرات این گیاه بهاری چه می دانید ؟

ریواس سبزی صورتی !

مجله خبری لحظه نما:اریواس ، یکی از گیاهان اصیل و با قدمت ایرانی به حساب می آید. ظاهر آن شبیه به کرفس اما صورتی رنگ و طعم آن ترش و شیرین یا ملس است. کمتر کسی پیدا می شود که یک لیوان شربت ریواس خنک و تگری نیشابور را در فصل های گرم سال تجربه نکرده باشد چرا که مادرها و مادر بزرگ ها همیشه معتقد بودند ریواس حال مان را جا می آورد و در عین حال کلی خاصیت به بدن مان می رساند ! البته آشنایی با ریواس فقط به شربت ختم نمی شود و با آن می توانید خورش ، آبگوشت ، اشکنه ، سالاد ، کوکو و حتی لواشک هم تهیه کنید. ریواس سرشار از عناصر معدنی و انواع ویتامین هاست و به هضم عذا کمک می کند. هم چنین باعث تقویت کبد و معده و دفع باکتری های مضر از دستگاه گوارش می شود. با این حال زیاده روی در مصرف آن می تواند درد سر ساز شود. حال اگر کنجگاو شده اید که با سایر خواص و مضرات احتمالی این گیاه خوش رنگ و لعاب و دستورات غذایی آن آشنا شوید ، با ما همراه شوید.

ریواس یا کرفس صورتی ؟!

ریواس گیاه بومی آسیاست و احتمال می رود اولین بار در سیبری یا هیمالیا برداشت شده باشد. حتی گفته می شود چینی ها پیش از میلاد مسیح به عنوان دارو از آن استفاده می کردند. در اروپا نیز کشت آن از قرن شانزدهم آغاز شد. جالب است بدانید اهالی شرق ایران ریواس را با عنوان « رواش » می شناسند. ریواس از دسته ترشک ها به حساب می آید و در هوای خنک و فصل بهار می روید. بنابراین قادر است دماهای پایین را تحمل کند. ساقه این گیاه صورتی رنگ است و به کرفس شباهت دارد. برگ های آن نیز در دمای پایین صورتی و قرمز رنگ می شود و در دمای بالا 30 درجه سانتی گراد سبز تیره باقی می مانند. محل رویش آن در ایران دامنه بینالود ، کوهستان های آذربایجان و کردستان ، بلندی های البرز در شمال تهران ، خراسان رضوی ، کوه های روستای رباط ترک ( دلیجان ) و قلعه تخت کوه است اما بیشتر از همه سوغات نیشابور به حساب می آید.

مراقب باشید سردی تان نکند !

مجله خبری لحظه نما:اطبع ریواس از لحاظ طب سنتی سرد است اما اگر با مقداری شکر یا عسل مصرف شود از سردی آن کاسته می شود. این گیاه منبع غنی از ویتامین ها و املاح معدنی به شمار می آید و اثرات معجزه آسایی بر سلامت دارد. ریواس قابض است و باعث تقویت معده و کبد می شود. هم چنین برای بیماران تب دار و بی اشتها مفید است و یرقان ، ضعف و سستی را بر طرف می کند. برای این منظور کافی است 100 گرم آب ریواس خام را به همراه آب هویج یا کرفس ، خیار و سیب ( یک سوم آب ریواس و دو سوم آب میوه ها یا سبزی های ذکر شده ) بنوشید. علاوه بر این ها ، ریواس به کاهش حالت تهوع و درمان اسهال های صفراوی ( با مزاج گرم ) کمک می کند. ساقه های زیر زمینی آن نیز ( معروف به ریوند ) در رفع یبوست و کاهش علائم بواسیر تاثیر گذارند و معده را ضد عفونی می کنند.

شربت بهشتی با ریواس قاقری !

شربت ریواس از اسقه گونه ای از گیاه تحت عنوان قاقری یا ریواچ تهیه می شود. این نوع ریواس بر خلاف ریواس های دیگر طعمی شیرین دارد و در دامنه کوه زیبد واقع در استان خراسان رضوی می روید. شربت آن هم بسیار خوش طعم است و به آب انار شیرین شباهت دارد. از ریواس و برگ های زخیم و گوشت دار آن در غذاهای ایرانی به صورت خام و پخته نیز استفاده می شود. توجه داشته باشید که ریواس را نباید بیشتر از یک تا سه روز در یخچال نگهداری کنید.

همه کاربردهای ریواس

جهت بهره مندی از خواص ریواس حتما لازم نیست آن را بخورید. ریواس علاوه بر این که بر ارگان های داخلی بدن تاثیر می گذارد کاربردهای ویژه دیگری هم دارد ؛ از جمله این که :

- جهت پاک کردن آثار سوختگی از ظروف ، مقداری ریواس را همراه با آب در آن ها بجوشانید. اسید موجود در ریواس چربی های سوخته و چسبیده به ته ظرف را پاک می کند.

- برگ های ریواس به دفع حشرات موزی کمک می کنند.

- مصرف جوشانده ریشه ریواس روی موها باعث طلایی شدن موهای قهوه ای رنگ می شود. برای روشن شدن مو هم چنین می توانید 50 گرم ریواس را در یک لیتر آب به مدت 30 دقیقه بجوشانید. سپس این محلول را صاف کرده و موها را چند بار با آن خیس کنید.

- استفاده از ترکیب ریواس رنده شده با آب لیمو یا ریواس له شده با مقداری سرکه به روی پوست باعث از بین رفتن جوش و لک می شود.

- برای رفع جای باقی مانده از جوش ها ، مقداری پودر گل ریواس را با یک قاشق ماست مخلوط کنید و هفته ای سه بار به ناحیه مورد نظر بمالید.

در چه ظرفی ریواس بپزیم ؟

هنگام خرید ساقه های جوان و ترد ریواس را انتخاب کنید. برای آماده سازی آن نیز باید ریواس را پوست کنده ، خرد کنید و بشویید. بهتر است بیشتر از قسمت های ترد ، نازک و روشن ریواس استفاده کنید زیرا قسمت های سبز و تیره تر آن کمی به تلخی می زنند. قسمت های سفت تر آن هم بعد از پخت ریش ریش می شوند و سفت باقی می مانند. لازم به ذکر است که ریواس برای پخت به یک جوش کوتاه احتیاج دارد و اگر مدت طولانی روی حرارت بماند ، له می شود. به همین دلیل باید آن را در پایان پخت به غذا اضافه کرد. هم چنین به دلیل اگزالات پتاسیم موجود در آن ، بهتر است در ظروف فلزی به خصوص مسی پخته نشود زیرا مس با غذاهای اسیدی واکنش های مضری ایجاد می کند.

برای چه کسانی مضر است ؟

از آن جایی که ریواس دارای مقدار زیادی اکسالیک اسید است ( 460 میلی گرم در هر 100 گرم ) ، زیاده روی در مصرف آن می تواند باعث آسیب به دستگاه گوارش و کلیه ها و جلوگیری از جذب کلسیم و منیزیم شود. بنابراین خطر پوکی استخوان را بالا می برد. افراد بالغ در روز مجاز به مصرف 10 گرم اکسالیک اسید و کودکان مجاز به مصرف 3 تا 4 گرم از این ماده هستند. البته این میزان اکسالیک اسید از چند کیلوگرم ریواس به دست می آید ، بنابراین مصرف متعادل این گیاه نه تنها خطری ندارد بلکه خواص بسیار زیادی را هم به بدن می رساند. اما مبتلایان به سنگ کلیه ، ناراحتی های مثانه ، درد سینه و سرفه بهتر است قبل از خوردن ریواس با پزشک خود مشورت داشته باشند. مصرف ریواس توسط مادران شیر ده نیز ممکن است باعث ایجاد اسهال در نوزادان شود. مبتلایان به نارسایی های قلبی هم نباید در خوردن آن زیاده روی کنند زیا حاوی مقادیر قابل توجهی سدیم است و باعث افزایش احتباس آب در بدن می شود. برگ ریواس نیز بهتر است به صورت خوراکی استفاده نشود زیرا حاوی ترکیبات سمی برای بدن است.

ریواس و هزار خاصیت !

ریواس خواص منحصر به فرد و بسیار زیادی دارد که در این جا به چند نمونه از آن ها اشاره می کنیم :

- مقوی قلب و اعصاب است

- با تحریک ترشح نمک های صفراوی از کبد ، باعث تنظیم جذب چربی از روده می شود

- باعث کاهش خونریزی از معده و روده می شود

- به رفع اختلالات قاعدگی کمک می کند

- ورم ملتحمه چشم را کاهش می دهد

- به ترمیم جراحات ، زخم های چرکی سطحی و سوختگی های پوستی کمک می کند

- مسرت بخش است و باعث رفع افسردگی می شود

- لوزالمعده را وادار به ترشح انسولین کرده و قند خون را کاهش می دهد

- کاهنده چربی و کلسترول خون است و از ایجاد لخته در رگ ها جلوگیری می کند

- مصرف مداوم آن باعث تصفیه خون و رفع جوش و دمل می شود

- کاهنده شهوت است

- زخم های دهان را درمان می کند

- سر گیجه و وزوز گوش را کاهش می دهد

- فیبر و پتاسیم موجود در آن سوخت و ساز بدن را بالا یمی برد و باعش کاهش وزن می شود

- اسید معده را متعادل می کند

- بر طرف کننده استرس ، ترس و وسواس است


                                                                                  (حسن نمازی بکاولی )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

روز پدر بربکاولیهای عزیز مبارک



روز پدر 1395

تقدیم به تمام پدران مهربونی که در برابر
-تقاضاهای جورواجور فرزندانشان
-ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد
-نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد
-اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست ...

پدر جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و بر دستانت بوسه میزنم.

 

*****************

تاریخ روز پدر 1395

- روز  پنجشنبه 2 اردیبهشت (13 رجب ) مصادف با ولادت امام علی علیه السلام و روز پدر


روز پدر روزی است برای بزرگداشت پدرها. در بسیاری کشورها روز پدر، سومین یکشنبهٔ ماه ژوئن در نظر گرفته شده‌است. در ایران پیش از انقلاب، روز 24 اسفند زادروز رضا شاه بر پایهٔ گاهشمار ایرانی روز پدر نامیده می‌شد اما پس از انقلاب اسلامی این روز به زادروز حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) تغییر یافت.

 




 

به مناسبت ولادت حضرت علی (ع)

علی ،گره گشاترین مرد عالم

-آفتاب، روز را از لبخند دیوار کعبه آغاز می کند و ماه، از پیشانی تو نورانی می شود.
-زمان، از حرکت می ایستد، تا تاریخ، از اولین نفس های تو آغاز شود.
-هوا، با نفس های تو جریان می گیرد. آسمان، از همیشه به زمین نزدیک تر می شود. جاهلیت حجاز را موریانه ها، آرام آرام می جوند تا تاریخ، به روزهای آفتابی با تو برسد. ضلالت در پیش پای تو تمام و زندگی روشن، با اولین پلک زدن تو آغاز می شود.


- زمین، نفس کشیدن را از تو آغاز می کند. عشق، با تو قدم به خاک می گذارد تا عدالت را با تمام وجود معنا کند.مناره ها، به یمن آمدنت، یکی یکی از خاک سر بلند خواهند کرد تا سال های سال بعد از تو، منادی نامت شوند.


- با آمدنت، پرنده ها آسمان را می بینند و ماه، شب های طولانی، بیدار می ماند، تا برای خواب های کودکی ات، عاشقانه لالایی بخواند. با اعجاز می آیی تا پیام آور روزهای روشن باشی.


- نیامده، به مهمانی خداوند می روی؛ در خانه خدا به دیدار زمین می آیی. تو از تمام پدرانی که می شناسم، مهربان تری؛ این را خشت خشت خانه ات قسم خواهند خورد.


- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی. لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم. با نام تو، تمام گره های افتاده در زندگی مان را باز کردیم. تو آمدی تا خورشید را مهمان کوچه های شب زده بشریت کنی.


-تو آمدی تا راه های جهان به دوزخ ختم نشوند.
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را

- تو آمدی تا بار امانت صدوبیست وچهار هزار پیامبر را غریبانه، در کوچه های دلتنگ کوفه به دوش بکشی و ما را به سرمنزل نجات برسانی.تو آمدی که بزرگ ترین گره گشا باشی. تو آن بزرگی که نامش، ذکر روزهای زلال کودکی مان است.

 

علی ،اقیانوس عدل
- آمدی و کعبه، لحظه های رسیدنت را در آغوش معطرش تجربه کرد. آمدی و آفتاب در تلألو چشمانت قد کشید.
- تو نخستین بشارت خداوندی پس از پیامبر؛ ادامه دهنده جاده ای که او در طول سال هایی پر مشقت، به سمت یگانه پرستی گشوده بود.زمزمه های تنهایی ات را نخلستان های کوفه به شهادت می آیند.اجاق همیشه روشن عدالتت، تا جهان باقی است، دل های آزاده بشریت را گرم خواهد کرد.


- نگاهت، تصویر مردانگی و راستی است و کلامت زندگی.
- قدم هایت، چشمان خاک را روشن می کند.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی.لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم.


- غدیر، دریایی است خروشان که از قطره قطره اش، اقیانوسی از عدل و مهربانی زاده می شود.
- نهج البلاغه ات را که می گشایم، بارانی از معرفت، سر و روی جانم را شست وشو می دهد.کمر راست می کنم و غبار هر چه جهل را از خاطرم می زدایم. رها می شوم از میله های سرد زمستان و بهار تار و پودم را در خویش می گیرد. ای عدالت گستر جاویدان !
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را.

 - از تو می گویم ای نخستین ایمان آورنده! «لیلة المبیت»، آوازه شجاعتت را از خاطر نخواهد برد و تاریخ عرب، روایت پهلوانی ات را. آمدی و ندای مهرورزی ات، جهان خاموشمان را به تغزل فرا خواند.

 

هم اکنون بلند شو هرکجا که هستی به مولا علی اقتدا کن و بر دستان و گونه های پدر بوسه بزن تا دنیا و آخرتت را آباد سازی           حسن نمازی بکاولی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی