روستای بکاول

خوش آمدید

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

معما های حضرت علی (ع) و 17 شتر معمای بسیار زیبا و مشکل

معما های حضرت علی (ع) و 17 شتر معمای بسیار زیبا و مشکل

در روزگار امام علی(ع) پیرمردی از دنیا رفت که 17 شتر داشت، وصیت کرد که اموالش رو بین سه پسرش به این ترتیب قسمت کنند که پسر اول به میزان یک دوم اموال ، پسر دوم به اندازه یک سوم اموال ، و پسر سوم وکوچکتر به اندازه یک نهم اموال پدر رو به ارث ببرند. بدون اینکه شتری را بکشند و کشته شده شتری را تقسیم کنند. از طرفی هم هر کدام از پسر ها ارثش رو زنده و کامل می خواسته است .

حالا شما این 17 شتر را به نسبتهایی که گفته شد بین پسرها تقسیم کن بدون اینکه شتری را بکشی و یا یک شتر را بین هر سه برادر متناسب تقسیم کنی ؟


فکر کن

این یک معمای خلاقانه است !

یک معمای ریاضی

این معما بیشتر ار 1400 ساله که حل شده ها !

معمای سخت می خواستی !

معمای محاسباتی!

معمای جالب می خواستی ؟

نمی تونی ؟

فکر کن؟

اگه راست می گی ؟ به پاسخ معما نگاه نکن !

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

رحلت جانگداز پیامبر اکرم(ٌص)وشهادت امام حسن مجتبی(ع)و امام رضا (ع)بر بکاولیهای عزیز تسلیت باد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

پاسدار شهید علیرضا نمازی

http://s1.img7.ir/NrIE7.jpg

زندگینامه پاسدار شهید علیرضا نمازی

ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻧﻤﺎزى، ﻓﺮزﻧﺪﻋﺒﺪاﻟﺮﺿﺎ، در ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﻨﺠﻢ 1343 در ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻠّﺖ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮﻟﺪش

 ‫ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ ﺳﺎﻟﺮوز وﻻدت اﻣﺎم رﺿﺎ(ع) ﺑﻮد، ﻧﺎم او را ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﮔﺬاﺷـﺘﻨﺪ. او ﻛـﻮدک آرام و ﺳـﺎﻛﺘﻰ ﺑـﻮد. ‫اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺑﺎزى و ﻧﻘّﺎﺷﻰ ﻣﻰﮔﺬراﻧﺪ. ‫از ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺑﺎ ﻣﻴﻞ و رﻏﺒﺖ ﺗﺤﺼﻴﻼت اﺑﺘﺪاﻳﻰ را در دﺑﺴﺘﺎن ﻣﻮﻟﻮى ﻣﺸﻬﺪ آﻏﺎز ﻛﺮد.

 ‫او ﺧﻮاﻧﺪن ﻗﺮآن را در ﻣﺪرﺳﻪ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺖ و از ده ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺷﺮوع ﺑـﻪ ﺧﻮاﻧـﺪن ﻧﻤـﺎز ﻛـﺮد و اﻛﺜـﺮ اوﻗـﺎت

 ﻧﻤﺎزش را در او‪ل وﻗﺖ و ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﻰﺧﻮاﻧﺪ.

 ‫اوﻗﺎت ﻓﺮاﻏﺖ او در ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﺻﺎﻓﻜﺎرى و ﻧﻘّﺎﺷﻰ ﻣﻰﮔﺬﺷـﺖ. دوره راﻫﻨﻤـﺎﻳﻰ را در ﺳـﺎل 1357

 ‫در ﻣﺪرﺳﻪ ﻣﻮﻟﻮى آﻏﺎز ﻛﺮد. ﺑﻌﺪ از اﺗﻤﺎم آن ﺑﻪ ﻋﻠّﺖ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺗﺮک ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﺮد و در ﻛﺎرﮔﺎﻫﻰ ﺑـﻪ

 ‫ﺷﻐﻞ ﺻﺎﻓﻜﺎرى ﭘﺮداﺧﺖ. ﻗﺒﻞ از ﭘﻴﺮوزى اﻧﻘﻼب در ﺗﻈﺎﻫﺮات ﻓﻌ‪ﺎﻻﻧﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد و ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن

 ‫و ﻫﻢﻣﺤﻠﻪاﻳﻬﺎ ﺑﻪ آﻣﻮزش ﺳﻼح و ﻛﺸﻴﻚ در ﻣﺤﻞ ﻣﻰﭘﺮداﺧﺖ و ﺑﺮاى ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ ﻛـﻪ ﻧﻔـﺖ ﻧﺪاﺷـﺘﻨﺪ، ﻧﻔﺖ ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫او ﺑﻪ اﻣﺎم(ره) ﻋﻼﻗﻪ زﻳﺎدى داﺷﺖ و ﺑﺴﻴﺎر ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺳﺨﻨﺎن و ﭘﻴﺎﻣﻬﺎﻳﺸﺎن ﻗﺮار ﻣﻰﮔﺮﻓﺖ و از آﻣـﺪن

 ‫اﻣﺎم(ره) ﺑﻪ اﻳﺮان ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮد. او ﺑﺎ ﺑﺴﻴﺞ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﻮاد اﻻﺋﻤﻪ در ارﺗﺒﺎط ﺑﻮد و در ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻰ و ﮔﺸﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد.

 ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:

ﺑﻪ ﻳﺎد دارم ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻰ ﺗﺎ دﻳﺮ وﻗﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧـﻪ ﻧﻤـﻰآﻣـﺪ. ﭘـﺪرش ﺧﻴﻠـﻰ ‫ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺒﺎدا دﻧﺒﺎل ﻛﺎر ﺧﻼف و ﻧﺎﺟﻮرى ﺑﺎﺷﺪ. ﻳﻚ ﺷﺐ ﺑﻪ دﻧﺒﺎﻟﺶ رﻓﺖ و دﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣـﺴﺠﺪ ‫ﻣﻰرود و آﻣﻮزش اﺳﻠﺤﻪﻣﻰﺑﻴﻨﺪ. او ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﮔﻔﺖ: راﺣﺖ ﺑﺨﻮاب ﻛﻪ ﺟـﺎى ﺧﻴﻠـﻰ ﺧـﻮﺑﻰ ‫ﻣﻰرود و راﻫﺶ درﺳﺖ اﺳﺖ.

 ‫ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﺑﻌﺪ از ﺷﺮوع ﺟﻨﮓ ﺑﺮاى ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻘﺪ‪س ﺳﺮﺑﺎزى ﺑﻪ ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪاران ﭘﻴﻮﺳﺖ و ﺑﻌﺪ از ﻳﻚ دوره

 ‫آﻣﻮزﺷﻰ - در ﭼﻬﻞ دﺧﺘﺮ، در ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﺳﺎل 1360 ﺑﻪ ﺳﻮى ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ اﻋﺰام ﺷﺪ.

 ‫او رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ را وﻇﻴﻔﻪ ﻣﻰداﻧﺴﺖ. در ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻬﺎى رﻣﻀﺎن، ﺑﻴﺖاﻟﻤﻘﺪس و آزاد ﺳـﺎزى ﺧﺮّﻣـﺸﻬﺮ

 ‫ﺷﺮﻛﺖ داﺷﺖ. در ﻃﻮل ﻣﺪ‪ت ﺣﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ ﭼﻨﺪﺑﺎر از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﭘﺎ و ﺳﺎﻳﺮ اﻋﻀﺎى ﺑﺪن ﻣﺠﺮوح ﺷﺪ، اما‪

 ‫ﻫﻴﭻ وﻗﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﮕﻔﺖ و ﻫﺮ وﻗﺖ از ﺑﻴﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺗﻠﻔﻦ ﻣﻰزد، ﻣﻰﮔﻔﺖ: از ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺎ ﺷـﻤﺎ ﺻـﺤﺒﺖ

 ‫ﻣﻰﻛﻨﻢ. در ﺟﺒﻬﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻰﺳﻪ ﻗﺒﻀﻪ ﺧﻤﭙﺎره اﻧﺪاز را ﺑﺮ ﻋﻬﺪه داﺷـﺖ و ﻫﻨﮕـﺎﻣﻰﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻣﺮﺧّـﺼﻰ

 ‫ﻣﻰآﻣﺪ، در ﻣﻮرد اﻳﻦ دﺳﺘﮕﺎهﻫﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻰﻛﺮد و ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻰﻧﻮﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻘﻴ‪ﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻨﺪ.

 ‫ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ در ﻣﻮرد ﺧﺼﻮﺻﻴﺎت اﺧﻼﻗﻰ او ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺎ ﺧﻮﻳﺸﺎن و ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎن رﻓﺘـﺎر ﻛـﺎﻣﻼً ﻣﺆد ﺑﺎﻧـﻪ ‪

 ‫داﺷﺖ. ﺑﻌﻀﻰ از ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ او را ﻧﻤﻰﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ، ﭼﻮن در ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎن زﻳﺎد دﻳﺪه ﻧﻤﻰﺷـﺪ. او ﺧﻴﻠـﻰ

 ‫ﺷﻮخ و ﺧﻮﻧﮕﺮم ﺑﻮد و ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ را ﺷﺎد ﻣﻰﻛﺮد. وﻗﺘﻰ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﻣﻰﺷﺪ ﺗـﺎ ﺟـﺎﻳﻰ ﻛـﻪ ﻣـﻰﺗﻮاﻧـﺴﺖ ﺻـﺒﺮ

 ‫ﻣﻰﻛﺮد و ﺑﻌﻀﻰ اوﻗﺎت ﻫﻢ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮوف و ﻧﻬﻰ از ﻣﻨﻜﺮ ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫در ﻫﻨﮕﺎم ﮔﺮﻓﺘﺎرى و ﻣﺸﻜﻼت ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻰﺗﻮاﻧﺴﺖ ﻣﺸﻜﻼﺗﺶ را ﺑﺎ ﺻﺒﻮرى ﺣﻞ ﻣـﻰﻛـﺮد و ﮔـﺎﻫﻰ

 ‫ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺳ‪ﻞ ﺑﻪ دﻋﺎ ﻣﻰﺷﺪ. او دﻟﺴﻮز و ﻣﺮدﻣﺪار ﺑﻮد، ﭼﻨﺎن ﭼﻪ اﮔﺮ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪى ﻣﻰدﻳﺪ، ﻛﻤـﺎل ﭘـﺬﻳﺮاﻳﻰ

 ‫را از او ﻣﻰﻛﺮد. در ﻣﻮرد ﺣﺠﺎب ﺧﻴﻠﻰ ﺳﻔﺎرش ﻣﻰﻛﺮد.

 ‫ﺑﺮادر ﺷﻬﻴﺪ - ﻣﻬﺪى ﻧﻤﺎزى - ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺪر و ﻣﺎدر اﺣﺘﺮام و ﺗﻮاﺿﻌﻰ ﺧﺎص داﺷﺖ. ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ‫ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ از دﺳﺘﺶﺑﺮ ﻣﻰآﻣﺪ، ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻛﻤـﻚ ﻣـﻰﻛـﺮد. او ﺑﻴـﺸﺘﺮ ﻛﺘﺎﺑﻬـﺎى ﻣـﺬﻫﺒﻰ را ﻣﻄﺎﻟﻌـﻪ

 ﻣﻰﻛﺮد و ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﺪن ﻗﺮآن و ﻧﻬﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﺧﺎﺻﻰ داﺷﺖ.

 دوﺳﺖ ﺷﻬﻴﺪ - اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ داوودى - ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:

ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ در ﻣﺴﺠﺪ ﺣﻀﻮر ﻓﻌ‪ﺎل داﺷﺖ. در ﻧﻤﺎز ‫ﺟﻤﻌﻪ و ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﺮﻛﺖﻣﻰﻛﺮد و در ﻛﺎرﻫﺎى ﺧﻴﺮ ﭘﻴﺸﺘﺎز ﺑﻮد. او آدم ﻣﻨﻄﻘﻰ، آرام و ﺻـﻤﻴﻤﻰ ﺑـﻮد و ‫رﻓﺘﺎر دوﺳﺘﺎﻧﻪاى ﺑﺎ دﻳﮕﺮان داﺷﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: در ﺟﺰﻳﺮه ﻣﺠﻨﻮن ﻫﻨﮕﺎم ﻋﻤﻠﻴ‪ـﺎت ﺧﻴﺒـﺮ ﺑـﻪ ‫وﺳﻴﻠﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪﻳﻢ. در ﻫﻤﻴﻦ زﻣﺎن ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎﻫﺎى دﺷـﻤﻦ ﺣﻤﻠـﻪ ﻛﺮدﻧـﺪ و ﻣـﺎ در ‫ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﻫﻨﻮز ﺑﻪ زﻣﻴﻦ ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﻫﻤﺮاه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻪ ﺑﻴﺮون ﭘﺮﻳﺪﻳﻢ و ﺑﻌﺪ از ﭘﺮﻳﺪن ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺗﻮﺳﻂ دﺷﻤﻦﻣﻮرد اﺻﺎﺑﺖ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و ﺳﻘﻮط ﻛﺮد.

 ﻣﻬﺪى ﻧﻤﺎزى ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺎر آﺧﺮى ﻛﻪ در اﺗﻮﺑﻮس ﺑﺎ ﻫﻢ ﻛﺎر ﻛﺮدﻳﻢ، ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ آﻣـﺪ. در ﻃـﻮل ‫ﻣﺴﻴﺮ ﻳﻚ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﻮﺷﻪﮔﻴﺮى و اﻧﺰواى ﺧﺎﺻ‪ﻰ داﺷﺖ و ﺳﻌﻰ ﻣﻰﻛﺮد ارﺗﺒﺎط ﺧـﻮدش را ﺑـﺎ ﻣـﻦ ﻛﻤﺘـﺮ ‫ﻛﻨﺪ و از واﺑﺴﺘﮕﻰ و دﻟﺒﺴﺘﮕﻰ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده اش ﺑﻜﺎﻫﺪ.

 ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: آﺧﺮﻳﻦ دﻓﻌـﻪ ﻛـﻪ ﻣـﻰﺧﻮاﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺟﺒﻬـﻪ ﺑـﺮود، از ﺗﻤـﺎم دوﺳـﺘﺎن و ﻓﺎﻣﻴـﻞ

 ‫ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﻰ ﻛﺮد و در راه آﻫﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ و ﭘﺪرش ﮔﻔﺖ: ﭘﺪرﺟﺎن ﻣﺮا ﺣﻼل ﻛﻨﻴﺪ. در آن ﻣﻮﻗﻊ ﻳﻚ ﺣﺎﻟـﺖ

 ﺧﺎﺻ‪ﻰ داﺷﺖ و ﻣﺸﺨّﺺﺑﻮد ﻛﻪ اﻳﻦ دﻓﻌﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.

 ‫در ﻣﻮرد ﻧﺤﻮه ﺷﻬﺎدت او ﻣﺎدرش ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: در ﻣﺤﻮر ﺟﺰﻳﺮه ﻣﺠﻨﻮن - ﻫﻮراﻟﻬﻮﻳﺰه - در ﺣﻴﻦ ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت

 ‫ﺧﻴﺒﺮ از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﭘﺎ ﺑﺎﺗﺮﻛﺶ ﺧﻤﭙﺎره ﻣﺠﺮوح ﻣﻰﺷﻮد ﻛﻪ ﺧﻮدش ﭘﺎﻳﺶ را ﻣـﻰﺑﻨـﺪد، اﻣ‪ـﺎ ﺧـﻮن آن ﺑﻨـﺪ

 ‫ﻧﻤﻰآﻳﺪ. ﻫﺮﭼﻪ ﻫﻤﺮزﻣﺎﻧﺶ اﺻﺮار ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮد، او ﻗﺒﻮل ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ و اﻇﻬﺎر ﻣﻰدارد ﻛﻪ ﻣﻦ

 ‫ﺧﻤﭙﺎره ﻣﻰاﻧﺪازم و ﺷﻤﺎ ﻋﻘﺐﻧﺸﻴﻨﻰ ﻛﻨﻴﺪ. ﻣﻦ اﮔﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺸﺪم ﺑﻌﺪاً ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻣـﻰﮔـﺮدم. در ﻫﻤـﻴﻦ

 ‫ﺣﻴﻦ ﺑﺎ اﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﻛﺶﺑﻪ ﮔﺮدن ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت ﻣﻰرﺳﺪ و ﺟﻨﺎزهاش ﺑـﻪ ﻋﻠّـﺖ ﻧﺒـﻮد ﻗـﺎﻳﻖ و ﻋﻘـﺐﻧـﺸﻴﻨﻰ

 ‫ﻧﻴﺮوﻫﺎ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎﻗﻰﻣﻰﻣﺎﻧﺪ.

 ‫ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ او در 12 اﺳﻔﻨﺪ 1362 ﻣﻔﻘﻮداﻟﺠﺴﺪ اﻋﻼم ﺷـﺪ. در 21 ﺗﻴـﺮ 1363 ﻧـﺸﺎﻧﻰ از او ﭘﻴـﺪا و

 ‫ﺗﺸﻴﻴﻊ و در ﺑﻬﺸﺖ رﺿﺎ(ع) ﺑﻪ ﺧﺎک ﺳﭙﺮده ﺷﺪ.

 {ﺷﻬﻴﺪ در وﺻﻴ‪ﺖﻧﺎﻣﻪﺧﻮد ﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ:

ﺧﺪاﻳﺎ، ﺑﺎراﻟﻬﺎ، ﻣﻌﺒﻮدا، ﻣﻌﺸﻮﻗﺎ، ﻣـﻮﻻﻳﻢ، ﻣـﻦِ ﺿـﻌﻴﻒ و ﻧـﺎﺗﻮان ‫دوﺳﺖ دارم ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ را دﺷﻤﻦ در اوج دردش از ﺣﺪﻗﻪ در ﺑﺴﺘﺎن درآورد، دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ را در ﺗﻨﮕـﻪ ﭼﺰّاﺑـﻪ‫ﻗﻄﻊ ﻛﻨﺪ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ را در ﺧﻮﻧﻴﻦﺷﻬﺮ از ﺑﺪن ﺟﺪا ﺳﺎزد، ﻗﻠﺒﻢ را در ﺳﻮﺳﻨﮕﺮد آﻣـﺎج رﮔﺒﺎرﻫـﺎﻳﺶ ﻛﻨـﺪ و ‫ﺳﺮم را در ﺷﻠﻤﭽﻪ از ﺗﻦ ﺟﺪا ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺗﺎ در ﻛﻤﺎل ﻓﺸﺎر و آزار، دﺷﻤﻨﺎن ﻣﻜﺘﺒﻢ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ اﮔﺮﭼـﻪ ﭼـﺸﻤﻬﺎ،‫دﺳﺘﻬﺎ، ﭘﺎﻫﺎ، ﺳﻴﻨﻪ و ﺳﺮم را از ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ، اﻣ‪ﺎ ﻳﻚ ﭼﻴﺰ را ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ از ﻣـﻦ ﺑﮕﻴﺮﻧـﺪ و آن اﻳﻤـﺎن وﻫﺪف ﻣﻦ اﺳت....}

 ﺑﺮادرش ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻤﺎزى ﻧﻴﺰﭼﻨﺪى ﭘﺲ از او ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﻴﺪ.         (حسن نمازی بکاولی)

         

شهید علیرضا نمازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی پای گدار



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی عموحسن

کلاته عموحسن

برای ورود به این کلاته دوراه را می توانی انتخاب کنی

راه اول : از انتهای کال کامه و روستای کامه به جای اینکه جاده روستای بکاول را انتخاب کنی می توانی به سمت چپ گردش کنی و کال کامه و بازه را را انتخاب و مستقیم بروی بعد از گذشتن از جوی آب کلاته اولنگ به سمت چپ  به  کلاته عموحسن  می رسی

راه دوم از ابتدای روستای بکاول به سمت چپ ، جاده برگدار و گذشتن از پی گدار و جوی آب کلاته اولنگ به سمت چپ ( در این قسمت هردو جاده یکی می شود) به کلاته عمو حسن می رسی

مدار آب : مدار آب این کلاته نیز همانند بقیه کلاته ها بر 12 شبانه روز می باشد .

تعداد مالکین این کلاته 8نفر می باشد و حدود شصت هکتار اراضی آن تخمین زده می شود .

اکثر زمینهای کشاورزی این کلاته را درخت بادام دیم کاشته اند که بسیار زیبا ست .

این کلاته از سمت شمال به پشت اولنگ از جنوب به کوه عماد و از سسمت شرق و غرب به ترتیب به کلاته های پای گدار و خوجه علی منتهی می گردد.

به علت خشکسالیهای اخیر و کمبود شدید آب کشاورزی از رونق افتاده است و محصولاتی از قبیل گندم ، جو و نخود به صورت دیم کاشته می شود.

به قول بکاولیها کل ملک ، این کلاته مرحوم کربلایی ارسلان قربانی دایی بنده می باشد و مالکین دیگرش هم عموهایم و دوشبانه روز آن نیز از بیناها از روستای کامه که بازهم با هم فامیل هستیم می باشد.

این کلاته آب و هوای بسیار خوبی دارد مخصوصا چشمه آبش بسیار سرد و گوارا ست ودر محلی که آب این چشمه جاری است در ختان بید تنومند و برسر تپه ای زیبا با چشم انداز قشنگ و چمنزار سرسبز و خرم قرار گرفته است ، توصیه می کنم مخصوصا در فصل بهار از این کلاته دیدن کنید صفای خاصی دارد و یک چای آتشی در کنار چشمه آب و زیر سایه درختان بید می چسبد.

خاطره :

مرحوم کربلایی ارسلان قربانی (دایی بنده  ) که خداوند بیامرزدش ، آدم قدکوتاه ولی بسیار فرز و چالاک بود و اهل علم و دانش بود،

بسیار تند راه میرفت بعضی وقتها که با او به کلاته عمو حسن می رفتم هی می گفتم دایی آرامتر برو می خندید و می گفت : از این آرامتر ،

مجبور می شده بدوم که به او برسم (یادش به خیر)

بدنیست یادی هم از مرحوم کریم قربانی فرزند کوچک کربلایی ارسلان قربانی که کارمند اداره بهداشت درمان شهرستان تربت حیدریه و مسئول درمانگاه روستای نسر در جلگه ی رخ بود و در اثر تصادف در عنفوان جوانی دار فانی را وداع کرد بنماییم ،

این مرحوم که با هم همبازی و بجز اینکه پسر داییم بود بسیار باهم دوست بودیم و هنوز نیز یاد و خاطراتش برایم زنده است

در همین کلاته عموحسن یک حلقه چاه دستی حفر نمود و زحمات زیادی کشید که اتفاقا بآب هم رسید ولی برابر مقررات و حریم کلاته ها و اعتراضات کلاته های همجوار مجبور شد این چاه را پر نماید ( یادش به خیر و روح و روانش شاد)                                 حسن نمازی بکاولی


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

امان از جهل مردم( داستان کوتاه و پند آمیز طرح واکسن امیر کبیر)

داستان کوتاه طرح واکسن امیرکبیر

در سال 1264 قمری، نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند.

 به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند.

     شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود.:      امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با

التماس گفت:باور کنید هیچ ندارم

امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی کجبازه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی سبز آباد

سبزآباد قناتی است که در روستای بکاول از توابع بخش مرکزی، شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی قرار دارد.

مشخصات قنات

طول این قنات ۱۵۰ متر است، تعداد ۴ میله چاه دارد و عمق مادرچاه این قنات ۵ متر می‌باشد. دبی این قنات ۱۵ لیتر بر ثانیه است.

تعداد مالکان این قنات ۲۵ نفر می‌باشد و اراضی تحت کشت این قنات ۴۵ هکتار می‌باشد.[۱]

کلاته و قنات سبز آباد

 کلاته سبز آباد همان طور  که از نامش پیداست یکی از سرسبز ترین کلاته های بکاول می باشد که در جنوب این روستا قرار گرفته است .

قنات این کلاته نیز همانند روستای بکاول چشمه ای است خدادادی که از زمین می جوشد و در سطح زمین جاری می گردد ؛ و با توجه به برف و بارانی که در فصول مختلف سال می بارد دبی آب آن نیز متغییر می باشد

اگر برف و باران زیاد باشد آب این قنات زیاد است و برعکس در سالهای خشکسالی به تدریج کم آب می شود ولی هیچگاه کسی را به یاد نیست که خشک شده باشد.

این کلاته پر آبترین قنات روستاست و به شکرانه ی این نعمت کشاورزی و باغداری رونق خاصی دارد و انواع و اقسام محصولات کشاورزی و باغی در آن موجود است.

مدار آب سبز آباد

مدار آب کشاورزی این کلاته بر 12 شبانه روز می باشد ؛ بیشترین مالکیت آب در این کلاته از آن مرحوم رحمت ال...قربانی و در حال حاضر از سعید قربانی و محمدعلی یعقوبی است و بقیه مالکین هر کدام از 6 تا 12 ساعت مالکیت دارند.

حد و حدود

این کلاته از سمت شمال به کلاته ی دهن کال و از جنوب چسبیده به کوه سبز آباد ؛ از شرق به کلاته ی کج بازه و اراضی روستای کامه علیا و از غرب به کلاته شوردر و پشت اولنگ سوخته منتهی می گردد.

راه ورودی 

از ابتدای ورودی روستای بکاول بعد از عبور از کال بکاول وارد جاده ی برگدار می شوی ؛ و بعد از گذشتن پی گدار و کال بازه راه ، و عبور از کلاته ی دهن کال به این کلاته خواهید رسید.

نکته

از جمله نکات قابل توجه در ابتدای جاده ی این کلاته درخت گردوی تنو مندی خودنمایی میکند.

اگرچه این درخت در اراضی سبزآباد است ولی متعلق به مالکین کلاته ی شوردر می باشد و معتقدند که این درخت گردو را سیل از شوردر به سبز آباد آورده است و در این مکان قرار داده است ؛ و مالکین هم پذیرفته اند.             ( حسن نمازی بکاولی)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی
کلاته ی اولنگ سوخته

کلاته ی اولنگ سوخته



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی شور در



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی خوجه علی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی سنگ سفید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی الیاس

کلاته الیاس

در ابتدای روستای بکاول سمت چپ از کال بکاول که عبور کنی از جاده ی بـُر گدارکه ادامه دهی به یک دو راهی در اراضی کلاته ی "اولنگ " می رسی
راه سمت راست را که ادامه دهی وارد کال "بازه راه " می شوی این کال که در واقع جاده نیز می باشد
محل عبورو مرور کلاته های آغال پلنگ ، الیاس ، خوجه علی ، سنگ سفید و کلاته ی عمو حسن ، و کلاته ی پای گدار اس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته آغال پلنگ

کلاته آغال پلنگ

این کلاته دورترین کلاته به روستای بکاول می باشد، سرزمین زیبایی است با چشم اندازهای قشنگ ، و آب و هوای بسیار سرد از سمت شمال به تنگل از جنوب به کوه عماد ، از غرب به کلاته ی غلامحسین عباس زمینهای رودخانه و از شرق به کلاته ی الیاس منتهی می شود .

در این کلاته کشاورزی صورت نمی گیرد در گذشته های دور مرحوم علی خان حیدری درختان بادام و گردو و...در آنجا کاشته است که هنوز هم باقی است و کشاورزی نیز می نموده است ولی سالهاست که به جز چوپانها و گله های گوسفند کسی به آنجا چندان رفت و آمد نمی کند.

کوههای سخره ای عجیب و غریبی و ترسناکی دارد که بسیار زیبا و دیدنی است ،

در گذشته های دور حیواناتی نظیر پلنگ ، یوز پلنگ و کفتار در این محیط می زیسته اند و نام این کلاته نیز به همین علت که در آنجا پلنگ( آغال )داشته است گرفته شده است ،

به یک بار دیدن می ارزد       (  حسن نمازی )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی

کلاته ی تنگل یوسف

کلاته ی تنگل روستای بکاو

 جاده ی اصلی روستای بکاول را که طی کنی در  ابتدای ورودی روستا  وارد  (کال قلعه ) می شوی کال قلعه را که  مستقیم ادامه بدهی  و از اراضی روستا خارج شوی به ابتدای کلاته ی تنگل ایسوف  (یوسف ) می رسی

تنگل ایسوف از شمال چسبیده به کوههای بسیار بزرگ و سنگلاخ منتهی می شود که در پشت این کوهها روستاهای جلگه ی رخ خرم ، عمادیه ، جوادیه و ...قرار دارد ، از سمت شرق به بازه راه کُلُو(بزرگ) و کلاته ی "الیاس" منتهی می گردد ،از جنوب به اراضی روستای بکاول و از مغرب هم به "تنوره "اراضی روستای رودخانه در جلگه ی رخ منتهی می شود .

مدار آب این کلاته بر دوازده شبانه رو ز می باشد و تعداد مالکین آن 12نفر می باشند ،

این کلاته به  وسیله ی کال  تنگل به دو قسمت تقسیم شده است یک قسمت که در سمت چپ این کال قرار گرفته است  بیشتر زمینهای کشاورزی واز  تپه ماهور تشکیل شده است .

از بکاول به سمت این کلاته  که راه بیفتی  در سمت چپ این کال به ترتیب ابتدا "ته چِلا" و بعد  دَهَن "بازه گُرگی" و بازه های ته (پایین ) میندو (وسط)بازه ی ضرابی- دَهَن کَلَرکه چشمه ی آب بسیار گوارا و سردی در اینجا قرار دارد و تقریبا قسمتی از آب کشاورزی کلاته از همین چشمه تامین می گردد .

از بازه ی ضرابی که بگذری کال تنگل مجددا  به دوقسمت تقسیم می شود کال سمت چپ که آبهای کشاورزی و استخر آب در آن قرار گرفته است و بعد از دَهَن کلر "کشگاه" و بازه ی "حسینی "و جَرگَز"تَه" جَر گَز "میندو" و جرگز "بالا" را می توان نام برد که بیشتر این بازه ها بسیار زیبا با چشم اندازهای طبیعی و انواع و اقسام گیاهان دارویی و وحشی  را در خود می پرورانند .

 سمت راست کال تنگل تقریبا از کوههای سنگلاخ و بسیار بلند و بسیار زیبا و با شکوه تشکیل شده که در دامنه ی این کوه درختان بادام دیم خود نمایی میکند .

 از اراضی روستای بکاول که به سمت تنگل راه بیفتی در سمت چپ کال تنگل  به ترتیب  باغ کینگر زار ، پیلوشگار ،آغال گله  ، نهالای  بادام مادر کاظم ، خرسنگزار ، رهرو، کفتر خو ، پیلو سبز وسرتنوره قرار دارد که بعد از آن اراضی روستای رودخانه می باشد .

سمت راست  این کلاته را کوههای مرتفع که از کوه بکاول شروع می شوند و زنجیر وار به یکدیگر متصل شده و تا کوه چهل تن و احتمالا تا سبزوار ادامه دارد پوشیده از انواع و اقسام گیاهان وحشی و دارویی و درختان "بنه "می باشد ،که شکوه و زیبایی خاصی به آن بخشیده است.

این کلاته در مجموع  برای دامداری مناسبتر است تا کشاورزی و افراد اولیه که این کلاته را انتخاب نموده اند بیشتر دامدار بوده اند تا کشاورز

در این کلاته در همه ی بازه هایی که نام برده شد  برای  آشامیدن پرندگان و حیوانات چشمه ی آبی جاری است .و با تمام سختیها و قهر طبیعت و خشکسالیهای اخیر هنوز هم این چشمه ها به مقدار کم جاری هستند .

بیشتر زمینهای قابل کشاورزی این کلاته در دامنه ها  و کوهپایه ها قرار دارد و بسیار برای کشاورزی در صورت وجود آب مناسب، مستعد و حاصلخیز می باشد

در گذشته ها ی نه چندان دور در بیشتر دامنه ها ، پیلوها ، تخچه ها و...با گاو والاغ گندم و جو دیم می کاشته اند که حتی از گندم آبی هم بهتر رشد و نمو می نموده است ولی در حال حاضر تمامی این مناطق پوشیده از انواع خارو خاشاک مخصوصا نوعی خار به نام "خارمیرزایی " می باشد که انسان و حیوانات به سختی می توانند  ازبین این خارها عبور نمایند و باور کردنی نیست که در این زمینها  زمانی گندم و جو می کاشته اند.

خاطره

می توان گفت که این کلاته تقریبا از پدر بزرگهای  خودم بوده و حالا که تقسیم شده از ما و عموها، بچه عموها  و چند نفر دیگر  می باشد .

یادمه  در مشهد درس می خواندم تابستاها سه ماه تعطیلی که می شد در کارها مخصوصا دامداری به پدر و مادرم (که خداوند آنها را بیامرزد )کمک می کردم و تمامی سه ماه تعطیلی را با دوستانم در همین کلاته گوسفند می چراندیم و در جمع آوری گندمها به آنها کمک می کردم .

درختان زردالوی  تنومند و بسیار شیرین و آبدار در این  کلاته  فراوان بود .غروبا که می شد دخترا و پسراهرکدام سوار بر الاغ دسته جمعی برای گلاندن (جمع آوری ) زردالو ها به این کلاته می آمدند و با کمک همدیگر زردالوها را جمع آوری و با بگو بخند و شادی به روستا می آوردند و تا پاسی از شب در پشت بام هرخانه ای چراغ فانوسی روشن و اعضای خانواده زردالوها را به اصطلاح بکاولیها "کل" (هسته ها را در می آوردند )  می کردند و خشک می نمودندو کیشته(قیسی) می کردند و در زمستانها می خوردندو لذت می بردند یاد آن شب و روزها به خیر باد (گویی خیر و برکت از بین مردم رخت بر بسته است و در همین کلاته حتی یک درخت زردالو وجود ندارد ، خدا به خیر کند.

خاطره ی دیگر

مرحوم پدرم قدرت نمازی از مرحوم پدرش ملا علی خان نمازی  می گفت :

در روستای بکاول در آن زمانها باسواد خیلی کم بوده و به جز چند نفر که یکی از آنها پدر بزرگم بوده و به خاطر اندک سواد خواندن ونوشتن که داشته به او ملا می گفتند و شبهای زمستان تا پاسی از شب مردم دور هم جمع می شده اند و او هم برای آنها کتاب داستان و شاهنامه و اسکندر نامه و امیر ارسلان و ...را می خوانده و مسایل دینی را نیز بیان می داشته است .

در خانواده ی پدر بزرگم که پنج پسر داشته علاقه ی عجیبی به موسیقیهای سنتی وجود داشت

هر پنج پسر خانواده به خوبی دوتار، سازو شش تار  و دوسازه را می نواختند .

مرحوم پدرم دوتار را استادانه مینواخت و شش تار را هم یاد داشت صدای نسبتا خوبی هم داشت و همیشه مشغول درست کردن و نواختن دو تار و خواندن انواع آهنگهای محلی  بود .

هنوز صدای دوتار زیبایش در گوششم زمزمه می کند و خاطرات گذشته را دوباره زنده می کند.

پدرم می گفت : مابزرگ شده بودیم و پدر بزرگت هم بسیار در کارهایش دقیق بود و عادت نداشت در  زمینهای نزدیک به روستا  کشاورزی کند و معتقد بود که زمینهای "سر تنوره "پیوالهای "جرگز " اگر چه خارو خاشاک زیاد دارند ولی اگر خوب شخم زده شوند و علفهای هرزش به خوبی جمع آوری شوند برای کشاورزی مرغوبترند .

به همین منظور بعد از نماز صبح همه ی خانواده را آماده میکرد و وسایل کشاورزی و گاوهای بسیار قوی را در فصل بهار موقع کاشت گندم دیم بر می داشتیم و به سر تنوره وجرگزو ...میرفتیم و با بیل و تیشه وکلنگ به جان زمینها جهت کندن خارو خاشاک می  افتادیم و خودش نیز در حالیکه پاچه هایش را بالا می زد  با شور و شوق خاص با گاوها زمین را شیار می کرد و گند م ،جو ونخود دیم می کاشتیم تا روزی حلال برای خانواده فراهم نماید .

       پدرم می گفت جالب این بود که  پدر بزرگت عادت داشت و به ما نیز می گفت : بایستی هر روز صبح چند سوره از قرآن را تلاوت نمایید و بعضی روزها نیز سوره های کوچک قر آن را با صدای بلند می خواند و ما نیز تکرار می کردیم ،  هر روز صبح با یاد و نام خدا و باخواندن سوره های کوچک قرآن که از روستا  بیرون می رفتیم  .

او معتقد بود با این کار خودمان را تا شب بیمه نموده ایم و توان کار کردنمان نیز چند برابر می شود.

  مسافتی از روستا را که می پیمودیم تا محل کار ساز و دهل می زدیم و بعد مشغول کار می شدیم، وهنگام برداشت محصول نیز با شادی و شعف خاصی مشغول کار می شدیم و این کار ادامه داشت.او همیشه حسرت گذشته ها و با هم بودنها را می خورد ( یاد و نام همه ی پدر بزرگها ، مادر بزرگها ، پدران و مادران  ف عموها و...که در بین ما نیستند گرامی باد )

آبهای جاری

آب کشاورزی و آشامیدنی  در این کلاته پراکنده و در داخل کالها  بازه ها قرار دارد و جمع آوری آن نیز بسیار مشکل و هزینه براست، به همین جهت و به علت خشکسالیهای اخیر کشاورزی در این کلاته به صفر رسیده است و کلیه ی باغهای میوه اعم از زردالو ، سیب ،بادام ، آلوو آلوچه  با وضع بسیار غم انگیزی که اشک انسان را در می آورد کاملا خشکیده است ، فقط تعدادی از درختان بادام دیم هنوز به صورت نیمه خشک باقی مانده اند.

 البته ناگفته نماند  علی رقم خشکسالی و کمبود شدید آب کشاورزی مالکین فعلی این کلاته جوانانی هستند که بیشتر در شهرها زندگی می کنند و دیگر حال و همبی برایشان باقی نمانده که سرزمین آبا و اجدادی خود را که از پدران ومادرانشان به ارث برده اند دوباره احیا کنند و درخت بکارند و کشاورزی را رونق دهند ( مردان هم همان مردان روغن زردی قدیم که اگر به کوه می زدی بر نمی گشتند )

یاد کربلایی نعمت نمازی ، حبیب نمازی ، قدرت نمازی ، محمد نمازی ، بهروز نمازی ، فرهاد نمازی ، یعقوبعلی یوسفزاده ، حسین یوسفزاده ، صادق یوسفزاده ، خداداد نظافت و...به خیر که سالها در این کلاته و جاهای دیگر زحمت کشیدند و کار کردند و به آبادی این سرزمین کمک نمودند و اکنون دیگر در بین ما نیستند و به جز یاد و خاطره ای از آنها باقی نمانده و کم کم به فراموشی سپرده می شوند (خداوند همه شان رابیامرزد و رحمت نماید شادی روح همه ی عزیزان صلوات)

                                              (حسن نمازی )




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسن نمازی بکاولی